پای تابه

معنی کلمه پای تابه در لغت نامه دهخدا

پای تابه. [ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) لفاف. لفافه. ( السامی ). جامه سطبر که بچند تای مسافران برپای پیچند دفع سرما یا چستی و چالاکی رفتار را. پای پیچ : و از وی [ از چغانیان ] پای تابه خیزد و گلیمینه و بساط پشمین. ( حدود العالم ص 109 ). پس رداء او بستد و نیمه کرد پیش مأمون و گفت دو پایتابه کنم. ( چهار مقاله ). اِستمی الصائد؛ پوشید پایتابه رایا عاریت کرد پایتابه را برای شکار آهو در گرما.
|| جورَب. ( منتهی الارب ). جوراب.
- پای تابه گشادن ؛ بجائی مقیم شدن. ( رشیدی ). کنایه از، از سفر بازماندن و اقامت کردن باشد و کنایه از، از سفر آمدن و مقیم شدن هم هست. ( برهان ).
- پای تابه اش در هند باز شدن ؛ به سفری دور رفتن.

معنی کلمه پای تابه در فرهنگ معین

(اِمر. ) ۱ - پاتابه . ۲ - جوراب .

معنی کلمه پای تابه در فرهنگ عمید

= پاتابه

معنی کلمه پای تابه در فرهنگ فارسی

لفاف لفافه
( اسم )۱- پاتابه ۲- جوراب . یا پایتاب. کسی در هند باز شدن . بسفر دور رفتن وی .

جملاتی از کاربرد کلمه پای تابه

صوفی و شیم و داد کله چون نمی دهیم به گر ز پای تابه مستان کله کنیم
وه وه که تا بلند کنی ز اطلس فلک در پای آن بلند قدم پای تابه ایست
ز شهر عشق مخوان سوی کعبه جامی را که پای تابه غربت درآن دیار گشاد
آخر چرا تو خود را کردی چو پای تابه چون بر لباس آدم تو بهترین طرازی
کنون که شاخ گل از پای تابه سر گوش است ز ضعف ناله ام از آشیان برون نرود