پای بسته
معنی کلمه پای بسته در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه پای بسته
همی شد آن غریب پای بسته ازان زاری ایشان دل شکسته
چون تو بر عقل این ره کل میروی پای بسته در بن ذل میروی
بدان غرض که بدو پای بسته آمد کوه بدان سبب که ازو سر گشاده شد دریا
چون گشت به شوی پای بسته بود از پی دوست دلشکسته
اینجا بتو پای بسته ام، ورنه من کیستم و اقامت زنگان
ببین سجاد را در بند دشمن چو مرغی پای بسته در سلاسل
ای دل تا ریش و خسته میدارندت دیوانه و پای بسته میدارندت
به دام زلف بتان پای بسته شد تشویش به سوی چشم خوش دلبران گریخت فتور
مرد را دلشکسته دارد جفت تیر را پای بسته دارد جفت
بستی دلم به زلف و همی رانیش ز پیش بیچاره پای بسته به زنجیر چون رود؟