وارون شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) برگشتن. واژگون شدن. || دگرگون شدن. تغییر کردن : بنده ترکان شدند بار دگر نجم خراسان چو نخل وارون شد.ناصرخسرو.ز خشم تو وارون شود خصم والا ز عفو تو والا شود بخت وارون.سوزنی.
جملاتی از کاربرد کلمه وارون شدن
بهر وارون شدن افراشت سر این رایت بهر ویران شدن آباد شد این کشور