معنی کلمه نعره زنان در لغت نامه دهخدا
گرازان و چون شیر نعره زنان
سمندش جهان و جهان را کنان.فردوسی.هر شب به سیر کویش از کوچه خرابات
نعره زنان برآیم یعنی که مست اویم.خاقانی.نیمشبی سیمبرم نیم مست
نعره زنان آمد و در درشکست.عطار.عالمی را لقمه کرد و درکشید
معده اش نعره زنان هل من مزید.مولوی.مرغان چمن نعره زنان دیدم و گریان
ز این غنچه که از طرف چمنزار برآمد.سعدی.بلبل خوش الحان و دیگر مرغان بر آن بهزاردستان از نشاط نعره زنان. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 28 ).
نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ
همه را نعره زنان جامه دران می داری.حافظ.این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد.حافظ.