مباینت

معنی کلمه مباینت در لغت نامه دهخدا

مباینت. [ م ُ ی َ ن َ ] ( ع اِمص ) ( از «مباینة» عربی ) ناسازواری. ناسازگاری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مأخوذ ازتازی ، جدائی و دوری و تفاوت وبینونت. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده بعد شود.
مباینة. [ م ُ ی َ ن َ ] ( ع مص ) از یکدیگر جدا شدن. ( غیاث ) ( از آنندراج ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). بینونت. جدا شدن. ابانت. تباین. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). جدا شدن از چیزی. ( ناظم الاطباء ). || ( ع اِ ) نزد محاسبان و مهندسان دوعدد صحیح که مضرب مشترک آنان یک باشد مانند 7 و 9 که این دو را متباینان گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح منطقی ) آن است که هر یک از دو مفهوم آنچه مفهوم دیگر بر آن صادق است صدق نکند. مانند مفهوم انسان و سنگ که مفهوم انسان بر هیچ چیز از سنگ صادق نیست و این را مباینة کلی گویند و اگر یکی صدق کند و دیگری صدق نکند مباینة جزیی است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به تباین و متباین شود.

معنی کلمه مباینت در فرهنگ عمید

۱. جدایی.
۲. تضاد.
۳. دشمنی، خصومت.
۴. تفاوت.

معنی کلمه مباینت در فرهنگ فارسی

ازیکدیگرجداشدن، باهم خالف بودن
(مصدر ) از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع : مباینات .

جملاتی از کاربرد کلمه مباینت

سوار احوال پیاده چه داند و ستاده تمیز رنج فتاد کی تواند، خوشا روز همراهان که ملازم درنگ و شتابند و نصرت آسا مواظب عنان و رکاب ندانم عهد مباینت را حد بیابان چیست و روزگار مفارقت را پایه و پایان کدام، فرد:
اینک این مباینت حکمیست که به انصاف حکم بگزارد