ناز و نیاز

معنی کلمه ناز و نیاز در لغت نامه دهخدا

ناز و نیاز. [ زُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شیوه های عشق و حسن و حرکات و سکناتی که از طرفین سر زند. ( آنندراج ) ( بهار عجم ). || ناز و نعمت. نعمت و فراوانی :
چنین گفت با دختر سرفراز
که ای پروریده به ناز و نیاز.فردوسی.

معنی کلمه ناز و نیاز در فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - اشتیاق عاشق و استغنای معشوق. ۲ - حرکات و سکنات عاشق و معشوق . ۳ - ناز و نعمت : چنین گفت با دختر سر فراز که ای پروریده بناز و نیاز.... ( شا.لغ. )

جملاتی از کاربرد کلمه ناز و نیاز

به لطف و به قهر و به ناز و نیاز به رخسار تودیده کرده است باز
بی‌تماشا نیست حیرتخانهٔ ناز و نیاز عشق اینجا آه آهی دارد آنجا واه واه
کفایت است دلیل بقای ناز و نیاز فسانه‌ای که ز شیرین و کوه‌کن باقی‌ست
از این در کان به روی هر دو باز است ره آمد شد ناز و نیاز است
با ناز و نیاز بر نیایی منما به دلت دل خودم را
میان ما و تو ناز و نیاز بر طرف است به خود تو نیز بده بعد از این قرار دگر
زیر ران تو اسب ناز و نیاز خوش لگامی و تیز گامی باد
ای خوش آن دیده‌که درانجمن ناز و نیاز بال بلبل به نظر دارد و حیران‌گل است
خطش به تازه باعث ناز و نیاز شد کوتاه کرد زلف و حکایت دراز شد
چه رنگی بود جوش خلوت ناز و نیاز امشب تو می‌گردی عتاب از ناز و من تقصیر می‌گفتم