نفس حیوانی
معنی کلمه نفس حیوانی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه نفس حیوانی در دانشنامه اسلامی
حکیمان و فیلسوفان بر این باورند که نفس (یا به تعبیری روح) (الذِّکْرُ مَقْسُومٌ عَلَی سَبْعَةِ أَعْضَاءٍ اللِّسَانِ وَ الرُّوحِ وَ النَّفْسِ وَ الْعَقْلِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ السِّرِّ وَ الْقَلْبِ وَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهَا یَحْتَاجُ إِلَی الِاسْتِقَامَةِ فَاسْتِقَامَةُ اللِّسَانِ صِدْقُ الْإِقْرَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الرُّوحِ صِدْقُ الِاسْتِغْفَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الْقَلْبِ صِدْقُ الِاعْتِذَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الْعَقْلِ صِدْقُ الِاعْتِبَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الْمَعْرِفَةِ صِدْقُ الِافْتِخَارِ وَ اسْتِقَامَةُ السِّرِّ السُّرُورُ بِعَالَمِ الْأَسْرَارِ فَذِکْرُ اللِّسَانِ الْحَمْدُ وَ الثَّنَاءُ وَ ذِکْرُ النَّفْسِ الْجَهْدُ وَ الْعَنَاءُ وَ ذِکْرُ الرُّوحِ الْخَوْفُ وَ الرَّجَاءُ وَ ذِکْرُ الْقَلْبِ الصِّدْقُ وَ الصَّفَاءُ وَ ذِکْرُ الْعَقْلِ التَّعْظِیمُ وَ الْحَیَاءُ وَ ذِکْرُ الْمَعْرِفَةِ التَّسْلِیمُ وَ الرِّضَا وَ ذِکْرُ السِّرِّ عَلَی رُؤْیَةِ اللِّقَاءِ. چند گونه است؛ یکی از اقسام نفس، نفس حیوانی است. نفس حیوانی را به «کمال اول جسم طبیعی آلی که فقط دارای حس و حرکت ارادی است» (کمال اول لجسم طبیعی آلی ان تحس و تتحرک بالاراده فقط). تعریف نموده اند. در هر صورت «حس» و «حرکت ارادی» دو علامت و نشانه اختصاصی «نفس حیوانی» می باشند. «حس» در این جا به معنای مطلق «ادراک» (غیر از تعقل) است.
منشأ علاقه در حیوان و انسان
علاقه حیوان به فرزند، دلیل بر وجود روح و نفس حیوانی است، نه دلیل بر وجود نفس انسانی؛ زیرا نفس انسانی دارای نشانه هایی است که در حیوان نیست. علاوه بر این علاقه به فرزند بدان مدلی که در انسان است در حیوانات وجود ندارد. به عنوان نمونه، یک حیوان – بر خلاف انسان - تا آخر عمرش، داغدار فرزندی نمی ماند که او را از دست داده است.
جملاتی از کاربرد کلمه نفس حیوانی
از مقام نفس حیوانی گذر کن تا چشی در مقام قرب با روحانیان «ما تشتهون»
مرغ تو آن روح انسانی بود دام تو خود نفس حیوانی بود
پس گوییم که چنانکه اندر عالم نفس به سه مرتبه آمده است، مر اجسام نفسانی را بر سه مرتبه نهاده (است: )نفس نباتی است که که مر اجسام نبات را اندر مرتبت غذا کشیدن و افزودن و زادن مانند خویش به پای کرده است و مر جملگی این سه قوت را نفس نباتی گویند، و نفس حیوانی است که مر اجسام حیوانات را اندر مرتبت یافتن محسوسات و بستن خیال از صورت ها و جنبیدن به اختیار خویش به پای کرده است و مر جملگی این سه قوت را نفس حیوانی گویند، و نفس ناطقه است که مر اجساد انسانی را اندر مرتبت نطق و تدبیر و احتراز و تمیز و جز آن به پای کرده است و مر جملگی (این) قوت هایی را که نفس مردم بدان مخصوص است، نفس ناطقه گویند. و اندر هر نفس از این نفوس، قوت زایش مانند خویش موجود است مر نگاهداشت نوع خویش را بدان شوق طبیعی که مر او را حاصل است سوی ماننده بودن به صانع حق اندر وجود و ثبوت و ناپذیرفتن فنا تا هنگام حاصل شدن غرض از این صنع عظیم، بل (که) اندر هر نفسی از این دو نفس همان قوت ها که اندر آن نفس است که پیش از اوست اندر وجود هست و دیگر قوت ها جز آن نیز هست و اندر نفس ناطقه قوت های نفس حسی هست و دیگر قوت ها جز آن (نیز) هست.
هر که انسان شد و نفس حیوانی بگذاشت حور وغلمان سیر ماه ملک سیما شد
تا هویدا نفس حیوانی شود جلوه گاه روح انسانی شود
اکنون بدان که نفس طبیعی با خادمان خود خادم نفس نباتی است و نفس نباتی با خادمان خود خادم نفس حیوانی است و نفس حیوانی با خادمان خود خادم نفس انسانیاند. پس این مجموع نفسها و قوّتها که بیان کرده شد همه خادمان نفس انسانیاند و نفس انسانی را به غیر از این خادمان، خادمان بسیارند و ما آنچه درمعرفت نفس ضروری باشد بعد از این بیان کنیم تا طالبان راه حق را روشن گردد.
کرده خالی پیش از آسیب سنان و گرز تو روح نفسانی دماغ و نفس حیوانی جگر
و شرط عفت و کتمان از برای آن است که چون به میل طبع و هوای نفس آلوده باشد و در وصول به آن وسایط توسل جویند و اظهار کنند از قبیل شهوات نفس حیوانی است نه از فضایل روح انسانی.
بپرس از نفس حیوانی که آن چیست کمال اول از جسم طبیعی است