هبا

معنی کلمه هبا در لغت نامه دهخدا

هبا. [ هََ ] ( از ع اِ ) صورت فارسی هباء. گرد وغبار که از روزن در آفتاب پدید آید. نغام. ( ناظم الاطباء ). ( آنندراج ). غبار. ( اقرب الموارد ) :
مجره چون ضیا که اندر اوفتد
به روزن و نجوم او هبای او.منوچهری.از حجت میگوی سخنهای به حجت
زیرا که ضیائی تو و اینها چو هبااند.ناصرخسرو.می کش مکش آسیب زمین و ستم چرخ
بی چرخ و زمین رقص کن انگار هبایی.خاقانی.اسب بچار صولجان گوی زمین کند هبا
طاق فلک بیا گند هم به هبای معرکه.خاقانی. || ( ص ) حقیر. ذلیل. خوار. ناچیز. ( ناظم الاطباء ) :
همه بیشی او بجمله کمیست
همه وعده او سراسر هباست.ناصرخسرو.بهینه چیز که آن کیمیای دولت تست
ز همنشینی صهبا هبا شده ست هبا.خاقانی. || تباه و ضایع. ( ارمغان آصفی ) :
بی سکه قبول تو نقد امل دغل
بی خاتم رضای تو سعی عمل هبا.سعدی.- رنج هبا ؛ کسی که رنج و زحمتش بر باد رفته باشد. آن کس که سعی بیهوده و بی نتیجه برد :
پس بگوئید ز من با پدر و مادر من
که چه دلسوخته و رنج هباییدهمه.خاقانی.

معنی کلمه هبا در فرهنگ عمید

خاک نرم که از زمین بلند شود و در هوا پراکنده گردد، گردوغبار.
* هبای منثور: [قدیمی] گرد پراکنده.

معنی کلمه هبا در فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- گرد وغبارهوا که ازروز در آفتاب پیدا آید وشبیه به دوداست : ((مجره چون ضیاکه انداوفتد بروزن ونجوم اوهبای او . ) ) ( منوچهری ) یا هبائ وهدر ( هباوهدر ) . ۱- ضایع شده. ۲- رایگان مفت . ۲- (اسم ) مادهای که مصوربصور اجسام عالم است وهمه ازاوپیدا میگردند واوراعنقاگفتهاندو حکما هیولی خوانند. ۳- (صفت ) کم عقل . ۴- وزنی برابر ۱۷۴۱۸۲۴ ازحبه یا ٠٠٠٠٠٠٠۲۹ ازغرامواحد وزن برابر۱/ ۶ ذره ومساوی ۱/۷۲ قطمیر : (( نقیری هشت قطمیراست وانگه ده ودوذره آمد وزن قطمیر . ) ) (( هبارانصف ثلث ذره بشمار بهرخمسی از آن یک وهمه برگیر. ) )
صورت فارسی هبائ گرد و غبار که از روزن در آفتاب پدید آید نغام .

جملاتی از کاربرد کلمه هبا

عهد تو و شه ما پرسش ندارد از پی مالی اگر هبا رفت خونی اگر هدر شد
طالع خوبت از نظر کرده هبا هبوط را اختر سعدت از شرف، داده وبا وبال را
غم شد جوان چو روز جوانی من برفت شادیم پیر گشت و نشاطم هبا شده است
کسی که سرکشد از طاعت تو یک سر موی هبا شمر تو نماز وی و هدر روزه
کار گردون همه هبا شمرید حال گردون همه هدر گیرید
آن چه گر ز دست کزو گرد و هبا گردد کوه ؟ آن چه تیغست کزو برکۀ خون گردد غار ؟
حدیث معرفغش هرچه‌گفته‌اند هبا خیال منزلتش هر چه کرده‌اند هدر
حدیث حاسد اگر خوار می نشاید داشت حقوق بنده بیکبار هم هبا نبود
جملهٔ بهینه وار برفتند از جهان هم صیتشان هبا شد و هم ذکرشان هدر
مطلوب اگر سیم است وزر مقصود اگر جان است و سر مالم هبا خونم هدر خنجر مکش خنجر مکش
الظواهری در سال ۱۹۵۱ در شهر المعادی در نزدیکی قاهره در یک خانواده نسبتاً مرفه زاده شد. پدربزرگ ایمن الظواهری امام دانشگاه الازهر و پدرش دکتر داروساز و استاد دانشگاه قاهره بود. او یک خواهر دوقلو به نام هبا و یک برادر کوچکتر به نام محمد دارد. در ۲۳ سالگی و در رشتهٔ پزشکی از دانشگاه قاهره با درجهٔ خیلی ممتاز فارغ‌التحصیل شد. از او به‌عنوان دانشجویی درسخوان که از ورزش‌های خشن بیزار بوده یاد شده‌است. خواهر دوقلوی او هبا که استاد مؤسسه ملی سرطان در قاهره است او را ساکت و خجالتی توصیف می‌کند.