یرجو

معنی کلمه یرجو در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
رجو (۲۸ بار)
امید. . شما از خدا چیزی امیدا دارید که آنها ندارند . امیدواری لقاء اللّه آن است که منتظر آن باشیم و باری آن کار کنیم آن که این انتظار و امید را ندارد نسبت بدان بی اعتنا است م کاری نمی‏کند و این تعبیر عبارت اخری بی عقیده بودن به معاد است که در بسیاری از آیات آمده است. . یعنی امیدی به نکاح ندارند که میدانند کسی به تزویج آنها رغبت نمی‏کند. خودشان نیز آن حال ندارند. رجاء و رجو را گاهی خوف گفته‏اند در صحاح آمده: گاهی رجاء و رجو به معنی خوف آید. در قاموس نیز در بعضی جاها آن را گفته است راغب گوید علت این آنست که خوف رجا متلازم اند، در آیه . فرموده: بلکه از معاد نمی‏ترسند در آیه . خوف و امید هر دو گفته شده است. *. طبرسی در ذیل این آیه فرموده: رجاء به معنی خوف است و شعرابی ذویب را شاهد آورده که گوید: اذا لسعته النحل لم یرج لسعها و خالفها فی بیت نوب عواسل‏ یعنی چون زبنور عسل او را بگزد از گزیدن آن نمی‏ترسد و بار دیگر برای عسل گرفتن به خانه زنبور آید. نوب نوعی از زنبور عسل است و عواسل عسل گیرنده‏هاست. راغب نیز این شعر را نقل کرده و به جای عواسل عوامل گفته. زمخشری آن را در ذیل آیه . شاهد نقل می‏کند که گویند: رجاء به معنی خوف است. آیه گذشته را طبرسی این طور معنی کرده: چرا از عظمت خدا نمی‏ترسید؟ ولی بهتر است که رجاء در آیه به معنی امید باشد یعنی چه شده که برای خدا عظمتی امید ندارید و خدا را قوی نمی‏دانید تا او را بندگی کنید و حل مشکلات ار او بخواهید و از وی بترسید؟ در آیه . ظاهراً مراد خوف است یعنی خدا را عبادت کنید و از روز قیامت بترسید. و یا مراد آن است امیدوار روز آخرت باشید و برای آن کار کنید و بدانید که قیامت هست. ناگفته نماند چنان که از راغب نقل شد امید و خوف متلازم‏اند چون به چیزی امیدوار باشیم در همان حال خوف نرسیدن به آن هم هست پس اگر آیات گذشته را خوف یا امید معنی کنیم چندان تفاوتی نخواهد داشت. * ارجاء را تأخیر معنی کرده‏اند در اقرب الموارد گوید «ارجی الامر: اخّره» کار را به تأخیر انداخت. «ارجیت الامر: اخّرته» کار را به تأخیر انداختم (صحاح) طبرسی ذیل آیه 111 اعراف گوید: ارجاء به معنی تأخیر است. * . یعنی از زنان آن که را می‏خواهی ترک و از خود دور می‏گردانی و هر که را خواستی نزد خود اسکان می‏دهی. در المیزان گوید: این سخن کنایه از ردّ و قبول است و سیاق آیه دلالت دارد که آن حضرت در ردّ و قبول زنی که خود را به او بذل کرده مختار است. به نظر می‏آید که راجع به همه زنان آن حضرت باشد و مراد از آن این است که بعد از ادای حق واجب ایشان به هر یک هر قدر اظهار علاقه کنی یی کمتر به منزلش بروی و... اختیار با تو است و اللّه العالم. و احتمال داده شده که مراد سقوط وظیفه هم خوابگی و غیره باشد. * . در این آیه و در آیه 111 سوره اعراف آمده است. بعضی آن را بکسر هاء خوانده‏اند. عاصم و حمزه بکسر جیم و سکون هاء و بعضی «ارجثه» به ضمّ هاء خوانده و میان جیم و هاء، همزه آورده‏اند (مجمع) اگر هاء را ساکن بخوانیم باید آن را حرف سکت بدانیم چنانکه المیزان گفته . بنا به قرائت عاصم و حمزه مفعول ارجه محذوف است وها برای سکت است نه ضمیر و بنا بر قرائت دیگران هاء ضمیر است ومراد از آن موسی می‏باشد معنی آیه چنین است: موسی و برادزش را به تأخیر انداز و در عقوبت آنها عجله نکن و مأمورانی به شهرها بفرست تا ساحران را جمع کرده و بیاورند. * . یعنی دیگران از مردم برای امر خدا تأخیر انداخته شده‏اند یا خدا آنها را عذاب و یا بر آنها توبه می‏کند و خدا دانا و حکیم است. مراد از این مرجون لامراللّه کیستند؟ مضمون آیه 100 از سوره توبه چنین است: از اعراب بادیه نشین که در اطراف شما اند و نیز از اهل مدینه منافقان هستند که آنها را دو دفعه عذاب خواهیم کرد و آیه 101. بدین مضمون است: و دیگران که اعتراف به گناه خویش کرده عمل صالح. بد را با هم آمیخته‏اند شاید خدا به آنها بر گردد که خدا غفور و رحیم است. آن وقت بعد از سه آیه می‏رسیم به آیه مورد بحث این آیه چنانکه در المیزان گفته عطف است به آیه 101 که مضمونش ذکر گردید. به عقیده المیزان این آیه منطبق است بر مستضعفین که واسطه‏اند میان نیکوکاران و بدکاران گرچه در اسباب نزول وارد است که درباره آن سه نفر نازل شد که از جهاد تخل‏ف و بعد توبه کردند و کیف کان آیه مال امر آنها را مخفی میدارد و در علیم و باقی می‏گذارد حتی از دو اسم علیم و حکیم که در ذیل آیه هست چیزی از عاقبت کار آنها روشن نمی‏شود. سخن المیزان کاملاً عالی و دقیق است ولی انطباق مرجون لامراللّه بر مستضعفین روشن نیست زیرا آیه 98 سوره نساء که درباره مستضعفین است در آیه ما بعد آن آمده این آیه طرف غفران را تقویت می‏کند به خلاف مرجون لامر اللّه که در ذیل آیه آنها «وَاللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ» آمده که هیچ طرف از عذاب و رحمت را تقویت نمی‏کند. در کافی برای هر یک از آن دو گروه با بی منعقد کرده و روایتشان برخلاف هم است و نیز در باب اصناف الناس از کتاب ایمان و کفر آن دو را غیر هم شمرده است. در المنار گوید:مراد از مرجون لامراللّه عداه‏ای از تخلّف کنندگان از جهاداند که عذاب و رحمت آنها مبهم است ولی در آیه 118 توبه، حال آنها روشن شده. آیه 118. درباره قبول توبه آن سه نفر است که از جهاد تخلّف کردند «وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذینَ خُلِفُّوا... ثُمَّ تابَ عَلَیهِمْ لِیَتُوبُوا...» ناگفته نماند این سخن قابل قبول نیست زیرا جمله «اِمَّا یُعَذِّبُّهِمْ وَ اِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ» در مرجون لامراللّه نشان می‏دهد که غفران و عذاب در روز قیامت خواهد بود نه اینکه تأخیر انداخته شده‏اند تا روشن شود که توبه شان قبول خواهد شد یا نه؟ در المیزان آمده: قصه آنها بر این آیه منطبق نیست. از کلام مرحوم طبرسی که درباره آیه جریان تخلف آن سه نفر و قبول توبه شان را نقل کرده بدست می‏آید که نظرش تطبیق آیه بر مخلّفین است. عیاشی در تفسیر خود از امام باقر ا«علیه السلام» نقل کرده فرمود: مرجون لامراللّه مردمی مشرک بودند که امثال حمزه و جعفر و غیره را کشتند بعد به اسلام داخل شدند خدا را یکتا خواندند و شرک را رها نموند. ایمان را به حقیقت نشناختند که مؤمن و مستحق بشت گردند و در انکار هم نبودند که کافر و مستحق آتش باشند آنها را یا عذاب می‏کند و یا بر آنها توبه می‏نماید. این روایت روشن می‏کند که مرجون لامراللّه غیر از متخلفین است و کار آنها به قیامت مانده است. در روایت دیگری از امام صادق «علیه السلام» نقل می‏کند که آنها قومی از مشرکین اند خون مسلمانان را ریختند و بعد اسلام آوردند پس آنهایند مرجون لامراللّه و در روایت دیگری از امام صادق «علیه السلام» مستضعفین قال: «هم لیسوا بالمؤمنین و لابالکفار و هم المرجون لامراللّه». «قال عمران سئلت ابا عبداللّه «علیه السلام» عن المستضعفین قال: هم لیسوا بالمؤمنین و لا بالکفار و هم المرجون لامراللّه». فکر می‏کنم کخ‏ه مراد امام «علیه السلام» از مستضعفین همانها بیست که در آیه 98 نساء آمده زیرا که آنها جانب غفرانشان تقویت شده چنان که گفته شد.

جملاتی از کاربرد کلمه یرجو

یَوَدُّ أَحَدُهُمْ ضمیر با گبران است، میگوید یکی ازین گبران دوست داردی که او را هزار سال عمر بودی، و ذلک لأنّه لا یرجو بعثا بعد الموت فهو یحب طول الحیاة، و کذا الیهود لانهم عرفوا ما لهم فی الآخرة من الخزی لتضییع ما عندهم من العلم.» هر چند که حرص برد رازی عمر در نهاد و سرشت آدمیست، و زینجا گفت مصطفی (ع‌)
صدقوا من لیس یرجو خیرکم لا تضلوا لا تصدوا غیرکم
سمّیت شفاعة شفاعة، لانّ الشفیع یأتی فردا و ینصرف شفعا. پارسی شفاعت جفت شدن است، و منه الشّفعه فی الرّباع. قال ابن عباس: لا یشفع الّا من شهد ان لا اله الّا اللَّه، و تبرا من الحول و القوّة، لا یرجو الّا اللَّه عزّ و جلّ.
فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً قال سهل بن عبد اللَّه: العمل الصّالح المقیّد بالسّنّة. و قیل العمل الصّالح الّذی لیس للنّفس الیه التفات و لا به طلب ثواب و جزاء. و قیل العمل الصّالح ها هنا اعتقاد جواز الرّؤیة و انتظار وقتئذ، هر که بدیدار اللَّه تعالی طمع دارد تا در دل اعتقاد کند که اللَّه تعالی جلّ جلاله و عزّ کبریاؤه دیدنی است دیداری عیانی و رازی نهانی و مهری جاودانی، هر که دیدار اللَّه تعالی طلبد او را میعاد است که روزی بدان رسد، من کان یرجو لقاء اللَّه فانّ اجل اللَّه لآت، بزرگ چیزی بیوسید و عظیم امیدی داشت و همّت وی بلند جایی رسید که دیدار خدای تعالی جلّ جلاله بیوسید، اگر این امید نبودی بهشت بدین خوشی چه ارزیدی، و اگر این وعده دیدار نبودی رهی را خدمت از دل کی خیزیدی، هر کس را مرادی پیش و وی بر پی، عارف منتظر است تا دیدار کی، همه خلق بر زندگانی عاشقند و مرگ بر ایشان دشوار، عارف بمرگ می‌شتابد باومید دیدار:
و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «کلّ الناس یرجو النجاة الّا من سبّ اصحابی فانّ اهل الموقف یلعنهم.