معنی کلمه مجمع البحرین در لغت نامه دهخدا
در و دست تو مقصد آمال
دل و طبع تو مجمعالبحرین.انوری.نور رأی تو فالق الاصباح
کف و ملک تو مجمعالبحرین.انوری.|| حضرت قاب قوسین است به جهت اجتماع بحرین وجوب و امکان در آن. ( از تعریفات جرجانی ). در اصطلاح صوفیه عبارت است از قاب قوسین از جهت بحرین وجوب و امکان و آن نور محمدی ( ص ) است و پاره ای گفته اند عبارت است از جمیع وجود به اعتبار اجتماع اسماء الهیه و حقایق کونیه در او چنانکه شجر در نواة. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || حضرت جمع وجود. ( از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). || دل. ( فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ).
مجمعالبحرین. [ م َ م َ عُل ْ ب َ رَ ] ( اِخ ) نام مقامی که موسی و خضر علیهماالسلام در آن ملاقات کرده اند و آن جایی است که آنجا دریای روم و دریای فارس جمع شده اند. ( غیاث ) ( آنندراج ). ملتقای بحر فارس و روم. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) : و اذ قال موسی لِفَت̍یه لاابرح حتی ابلغ مجمع البحرین او امضی حقباً. ( قرآن 60/18 ).