هم زبان

معنی کلمه هم زبان در لغت نامه دهخدا

هم زبان. [ هََ زَ ] ( ص مرکب ) دو کس که به یک زبان تکلم کنند. ( آنندراج ) :
جمله گشتستند بیزار و نفوراز صحبتم
همزبان و همنشین و هم زمین و هم نسب.ناصرخسرو. || مونس. رفیق. ندیم. همدم :
همزبان و محرم خود یافتند
پیش او یک یک به جان بشتافتند.مولوی.ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسادو ترک چون بیگانگان.مولوی.هرکه او از همزبانی شد جدا
بی نوا شد گرچه دارد صد نوا.مولوی.دو همجنس دیرینه همزبان
بکوشند در قلب هیجا به جان.بوستان. || متفق. متحد :
به نزد سپهدار مازندران
که با دیو و جادو بود همزبان.فردوسی. || ( ق مرکب ) متفقاً. هم صدا :
سخن رفتشان یک به یک همزبان
که از ماست بر ما بد آسمان.فردوسی.همه همزبان آفرین خواندند
ورا شهریار زمین خواندند.فردوسی.

معنی کلمه هم زبان در فرهنگ عمید

۱. هریک از دو یا چند تن که به یک زبان و یک لغت صحبت کنند.
۲. [مجاز] هم دل.
۳. [مجاز] همنشین.

جملاتی از کاربرد کلمه هم زبان

آرتور جفری در کتاب «واژگان‌ دخیل‌ در قرآن‌» (1938)، از موضوع وام واژگان قرآن در راستای تثبیت ادعای تأثیر فرهنگ و ادیان پیشین بر شکل‌گیری قرآن بهره گرفت. در واقع، این رویکرد این وام واژگان را صرفا کلماتی برگرفته از اقوام و زبان‌های همسایه با زبان عربی که در هر متنی از آن زمان ممکن است وارد شود نمی داند، بلکه تلاشی بناچار عامدانه از سوی محمد برای تولید متنی دینی برپایه اصلاح معارف دینی یهودی-مسیحی می‌داند. چرا که هم وی را متأثر از آن آموزه‌ها می‌داند و هم زبان عربی وقت را ناکارآمد برای بیان آن دیدگاه ها. با توجه به جامعیت نسبی کتاب جفری، این اثر تا سال‌ها بر مطالعات قرآن پژوهی در این حوزه حاکم بوده‌است و تا مدت‌ها هیچ پژوهش جدیدی در این حوزه انجام نشده‌است.
رموز تو در یافتن نیست ممکن مگر ترجمان هم زبان تو باشد
عجبت و الدهر کثیر عجبه که مثل شمائی امروز هرگاه کاغذی بنویسید همه شکایت اوضاع زمان باشد و زمام کارش در دست امثال بنده و میرزا سعید افشار بیفتد. دنیای ما دریائی است که لای و خاشاک را در هر موج هزار اوج میدهد و در مرجان را دائما در حضیض قعر میدارد. حرفت ادب نه امروزی است نه بوالعجب و اگر نه چنین بود بایست شما چنان که در فضل و کمال وحید عصرید در جاه و مال نیز اوحد دهر باشید. نه مثل حالا که مانند سرو، آزاده و تهی دستید و جمع زخارف بقدر مصارف مقدور نمیگردد. اگر در بنده بالمثل وجه معاش و راه انتعاشی مظنون باشد از آن است که من نیز چنان اهل و خردمند نیم، اما امیدوارم که اگر خزاین پرویز و دفاین قارون و حاصلات املاک ربع مسکون از من باشد در پای یک مونس جان و یار هم زبان نثار توانم نمود.
با درد و غم زیادم ازین هم عنان مکن با آه و ناله بیشم ازین هم زبان مدار
به بزم حیرتم طعن خموشی می‌زند سوسن اگر من هم زبان می‌داشتم فریاد می‌کردم
روز و شب در کنج تنهائی در این فکرم که تو با که باشی هم زبان یا با که باشی هم نفس
به نظر پارمنیدس، از آنجا که وقتی می‌اندیشیم دربارهٔ چیزی می‌اندیشیم، و وقتی که نامی را به کار می‌بریم، آن نام متعلق به چیزی است؛ پس لازمست که هم اندیشه و هم زبان موضوعاتی خارج از خود داشته باشند؛ و چون می‌توانیم در هر زمان که بخواهیم دربارهٔ چیزی بیندیشیم، یا از چیزی نام ببریم، پس هرچه بتواند اندیشیده شود، یا درباره‌اش سخنی گفته شود، باید در هر زمانی وجود داشته باشد؛ یعنی اندیشه تنها به هستی تعلق می‌گیرد و هستی نیز که در زمان نامتناهی است. در نتیجه تغییر و تغیٌر نمی‌تواند صورت بگیرد؛ زیرا که تغییر به وجود آمدن و از میان رفتن چیزهاست.
گشادند با هم زبان خطاب بسی شد ز هر سو سؤال و جواب
این اقدام غیرقانونی در آن زمان در حالی مورد انتقاد فعالان حقوق بشر قرار گرفت که صادق لاریجانی، رئیس وقت قوه قضائیه در صداوسیما از فعالان حقوقی انتقاد کرده و گفته بود بعضی وکلا در ماجرای خیابان پاسداران با آمریکا هم زبان شدند.
هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفا
زبان بروشسکی در پیوندگاه سه خانواده زبانی بزرگ هندواروپایی، چینی-تبتی و آلتایی قرار دارد اما به هیچ یک تعلق ندارد. ساختار دستوری بروشسکی هم یادآور ساختار دستوری زبان‌های قفقازی است، و هم زبان باسْکی (که امروزه فقط در جنوب غربی فرانسه و شمال اسپانیا به آن سخن می گویند). با وجود این، خویشاوندی بنیادین زبان بروشسکی با این زبانها، یا هر زبان دیگر، تاکنون اثبات نشده‌است.
ای به مصطفی یار و هم زبان ای لسان حق را تو ترجمان
مقراض صفت به دست، مشکل آیند دو هم زبان یک دل
نمی‌آمد مقرّ البتّه آن ماه بآخر هم زبان بگشاد ناگاه