نازپرور. [ پ َ وَ ] ( نف مرکب ) پرورنده ٔناز. ( از آنندراج ). || ( ن مف مرکب ) پرورده شده از ناز. نازپرورد. ( از آنندراج ). نازپرورد. نازپرورده. آنکه به ملاطفت و ناز و نعمت پرورش یافته باشد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نازپرورد شود : بخاک پای تو ای سرو نازپرورمن که روز واقعه پا وامگیر از سر من.حافظ.|| کودک زیان کار. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه ناز پرور در فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) پرورنده ناز . ۲ - ( صفت ) ناز پرورده در نعمت و رفاه پرورش یافته : بخاک پای تو ای سرو ناز پرور من . که روز واقعه پا وامگیر از سر من . ( منسوب به حافظ )
جملاتی از کاربرد کلمه ناز پرور
تو نه ای زآب و خاک از نوری بچه ناز پرور حوری
ای زلیخا تو بخواب ناز خفته با عزیز ناز پرور یوسفت افتاده اندر قعر پاه
که ای ناز پرور نهال دلم میافزا دگر بر ملال دلم
که ای ناز پرور نهال پدر کهین کودک خردسال پدر
بخاک پای تو، ای سرو ناز پرور من که جز هوای وصال تو نیست در سر من
مکش سرمه به چشم ناز پرور مکن روز مرا از شب سیه تر
نه مروت است و غیرت که تو سر و ناز پرور بکنار غیر باشی منت از کنار بینم
چو شد مهد آن ناز پرور زمین بلرزید بر خود زمین و زمان
چو بر سپیدی نافش سیه دلی نگریست بتیر دوخت دل و ناف ناز پرور او
گفت لیلی: کای فدایت جان من ناز پرور سرو سروستان من