معنی کلمه متغافل در لغت نامه دهخدا
ای متغافل به کار خویش نگه کن
چند گذاری چنین جهان به تغافل.ناصرخسرو.چونکه نخواهی ز پس شصت سال
ای متغافل زتن خود حساب.ناصرخسرو.این همه مکر است از خدای تعالی
منشین از مکرش ایمن ای متغافل.ناصرخسرو.در ایام صبی و روزگار اوایل عمر صاحب ،به اصفهان کفشگری بود و اتفاقاً رهگذر صاحب به مدارس بر در دکان آن کفشگر می بود. هرگه که صاحب بر وی بگذشتی کفشگر زبان سفاهت و لعنت... بر صاحب بگشودی...صاحب از آن سخن و الفاظ متغافل می شد. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 92 ). و رجوع به تغافل شود.