معنی کلمه گنج دان در لغت نامه دهخدا
از آن گنجدان کآن همه گنج داشت
نه خود برگرفت و نه کس راگذاشت.نظامی.برون رفت وز آن گنجدان رخت بست
بدان گنج و گوهر نیالود دست.نظامی.چنین گفت گنجینه دار سخن
که سالار آن گنجدان کهن.نظامی.
گنجدان. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان که در 29هزارگزی جنوب باختری شیروان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 57 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).