معنی کلمه پای پیل در لغت نامه دهخدا
تا بپای پیل می بر کعبه عقل آمده ست
پیل بالا نقد جان بر پیل بان افشانده اند.خاقانی. || حربه ای به شکل پای پیل که پیلپا نیز گویند. حربه ای است که اکثر و اغلب زنگیان دارند. ( جهانگیری )( برهان ). گرزی است بصورت پای فیل. ( رشیدی ) :
من صید آنکه کعبه جانهاست منظرش
با من بپای پیل کند جنگ عبهرش.خاقانی.بگردن شتر اندر شراب زر بخشی
بپای پیل گه خشم خصم فرسائی.مجیرالدین بیلقانی.|| صاحب مرض داءالفیل. ( رشیدی ).