واماند

معنی کلمه واماند در لغت نامه دهخدا

واماند. ( اِمص مرکب ) بقا. قیام. || ( مص مرکب مرخم ) باقیماندن. ( غیاث اللغات از شرح اسکندرنامه ) ( آنندراج ).

جملاتی از کاربرد کلمه واماند

حرص واماند از تردد راحت استقبال‌کرد پای خر در گل فرو شد گنج پنهان یافتم
نجنبید از جا به نیروی سام از آن زور واماند بازوی سام
شوق تا از پر زدن واماند صبح نیستی است بی‌نفس خاموش می‌گردم چراغ بسملم
زبان واماند زین پس از بیانش زبان را کار نقش است و نگاری
کی به جان واماند از جانان، بگو ناصح، کسی عاشق مقتول خود را چون دیت جانان بود
در ۲۲ فوریه ۱۹۲۲ نخستین سانحه جدی برای بسی اتفاق افتاد و موتور هواپیمای وی در مقابل باد واماند و استال کرد. پا و چند دنده او شکست و بدنش به شدت کوفته شد. در ۳ سپتامبر ۱۹۲۲ بسی کلمن نخستین نمایش رسمی خود در آمریکا را در مراسم بزرگداشت پیروزی لشکر پیاده ۳۶۹ سیاه پوستان انجام داد. پروازی که اسپانسر اصلی آن دوست قدیمی او ابوت و روزنامه شیکاگو بود که کلمن را به عنوان «بزرگ‌ترین زن در حال پرواز در جهان» مطرح کرد.
سر منزل دلدار کجا هست که واماند از دست غمش پای پر از آبله دل
سوی آن خورشید تابانم ز بس گرم طلب سایه از من، چون رقم از خامه، واماند به جا
ننگ تحقیق است‌. تفتیشی‌ که دارد فهم خلق در تامل هرکه واماند از یقین بیشک گذشت
شدم دیوانه یعنی عقل واماند من و دل در کجا و او کجا ماند
پشه تخم است‌، به هرجا، ز دویدن واماند نفس از ضبط من و ماگهرآرای دل است