نمکستان

معنی کلمه نمکستان در لغت نامه دهخدا

نمکستان. [ ن َ م َ ک ِ / ن َ م َ س ِ ] ( اِ مرکب ) مَلاّحة. ( دهار ) ( منتهی الارب ). مَمْلَحة. ( منتهی الارب ). نمک زار. معدن نمک. آنجا که نمک فراوان باشد. کفه نمک : و به یک فرسنگی وی نمکستان است که نمک گرگان و طبرستان از آنجاست. ( حدود العالم ). و بدان نزدیکی دریا و نمکستان است که هیچ حیوان در آنجا قرار نگیرد. ( فارسنامه ابن بلخی ص 240 ).
از دیده جرعه دان کنم ازرخ نمکستان
تا نوش جام و خوش نمک خوان کیستی.خاقانی.و طلسمی دیگر برابر نمکستان به سی گز زمین از آن دور برابر درخت مملحه پنهان کرد. ( تاریخ قم ص 87 ). و حق خراج از نمکستان به فارجان... ( تاریخ قم ص 167 ).

معنی کلمه نمکستان در فرهنگ عمید

= نمکزار

جملاتی از کاربرد کلمه نمکستان

با آن که گشته ام نمکستان خنده ات نالد دهان زخم، ز بی مرهمی هنوز
مرهم زخم مرا یک نمکستان کم است یک تنه تازد دلم بر صف مژگان او
آب شور از مژه چکید و ببست زیر پایم نمکستان برخاست
سرزمین هایی مانند چین و ماچین و هندوستان و نمکستان و فرنگستان و شکرآبرود و شکرچال در این سریال نام برده شده
در عشق حلال است مرا چاشنی شور زخمم نمکستان شکر خندهٔ یار است
جملهٔ دنیا نمکستان شدست تا که یکی گردد پاک و پلید