نسوی

معنی کلمه نسوی در لغت نامه دهخدا

نسوی. [ ن ِس ْ وی ی ] ( ع ص نسبی ) زنانه. ( ناظم الاطباء ). منسوب به نسْوة است. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).
نسوی. [ ن ُس ْ وی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به نُسْوة. ( از المنجد ). زنانه. نِسْوی.
نسوی. [ ن َ س َ ] ( ص نسبی ) نسائی. ( از سمعانی ). منسوب به نسا. اهل نسا. از مردم نسا.
نسوی. [ ن َ س َ ] ( اِخ ) حسن بن سفیان. رجوع به حسن بن سفیان نسوی شود.
نسوی. [ ن ِ س ِ ]( اِخ ) شجاعی نسوی. به روایت نظامی عروضی از شاعران عهد سلجوقی و از ندیمان طغانشاه بن الب ارسلان است .
نسوی. [ ن َ س َ ] ( اِخ ) محمدبن احمدبن علی بن محمد، ملقب به نورالدین. منشی مخصوص سلطان جلال الدین منکبرنی و مصنف کتاب سیرةجلال الدین است. وی در نیمه اول قرن هفتم می زیست. ابتدا از ملازمان ولاة محلی شهر نسا [ در خراسان ] بود، و به سال 621 هَ. ق. از طرف والی نسا به دربار سلطان جلال الدین آمد و در ری به خدمت وی رسید و اندکی بعدبه منصب کتابت انشای سلطان نایل گشت و تا آخر عمر سلطان جلال الدین [ سال 628 ] با وی بود. پس از مرگ مخدوم و تحمل سالی بی سروسامانی ، به سال 629 در میافارقین اقامت گزید و در همانجا به تصنیف کتاب نفثةالمصدوربه زبان فارسی در شرح مصائب زندگی خویش پرداخت و درسال 639 کتابی دیگر در سرگذشت سلطان جلال الدین به زبان عربی و به نام سیرة جلال الدین منکبرنی پرداخت ، که اکنون از معتبرترین منابع تاریخی اواخر عهد خوارزمشاهیان و دوران استیلای تاتار به شمار است. از اواخر عمر نسوی اطلاع روشنی در دست نیست. ( از تاریخ مغول تألیف اقبال ص 481 ). و نیز رجوع به معجم المطبوعات ستون 1855 و شدّالازار چ قزوینی حاشیه ص 255 و 549 شود.

معنی کلمه نسوی در فرهنگ فارسی

محمد بن احمد بن علی بن محمد ملقب به نورالدین . منشی مخصوص جلال الدین منکبرنی و مصنف کتاب سیره جلال الدین و نفثه المصدور. تاریخ تولد و مرگ او بدرستی معلوم نیست ولی در قرن ششم و هفتم از هجرت میزیسته است . به سال ۶۲۱ از جانب والی نسا به دربار سلطان جلال الدین رفت و تا سال ۶۲۸ که سال مرگ جلال الدین است در خدمت او بود. در سال ۶۲۹ در میافارقین اقامت کرد و نفثه المصدرو را در آنجا نوشت . در سال ۶۳۹ کتاب سیره جلال الدین را تالیف کرد .
( صفت ) منسوب به نساازمردم نسا.
محمد بن احمد بن علی بن محمد ملقب به نورالدین منشی مخصوص سلطان جلال الدین منکبرنی و مصنف کتاب سیره جلال الدین است ٠ وی در نیم. اول قرن هفتم می زیست ابتدا از ملازمان ولاه محلی شهر نسا بود و به سال ۶۲۱ هجری قمری از طرف والی نسا به دربار سلطان جلال الدین آمد و در ری به خدمت وی رسید و اندکی بعد به منصب کتابت انشای سلطان نایل گشت و تا آخر عمر سلطان جلال الدین با وی بود .

معنی کلمه نسوی در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نُّسَوِّیَ: که درست ونیکو بازسازی کنیم (از مصدر تسویه به معنی قرار دادن هرجزء از یک ترکیب در جای مناسبش)
ریشه کلمه:
سوی (۸۳ بار)
[ویکی فقه] نسوی (ابهام زدایی). نسوی ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • حسن بن سفیان نسوی، حسن بن سُفیان نَسَوی، محدّث و فقیه خراسانی در قرن سوم• مجدالدین محمد پاییزی نسوی، پاییزیِ نَسَوی، مجدالدین محمد، شاعر و حماسه سرای ایرانی سدۀ ۷ق/۱۳م در دربار ملوک خانیۀ ماوراءالنهر• شهاب الدین محمد خرندزی زیدری نسوی، شهاب الدین محمد خرندزی؛ معروف به نسوی از صاحب منصبان و دانشمندان دوره خوارزمشاهی
...

جملاتی از کاربرد کلمه نسوی

پس شیخ احمد کی در خانقاه سراوی بود، صومعۀ داشت در آن خانقاه که آنرا اکنون خانۀ شیخ گویند، سر ازین صومعه بیرون کرد و جمعی را که در صفۀ صومعه نشسته بودند گفت هر کرا که می‌باید کی شاه باز طریقت را ببیند اینک می‌گذرد، بییسمه باید شد تا اورا آنجا دریابد شیخ گفت قدس اللّه روحه العزیز بنسا شدیم قصد ییسمه کردیم که زیارت احمد علی در پیش بود، و این ییسمه دیهیست بر دو فرسنگی نسا، و تربت شیخ احمد علی نسوی آنجاست، و او از مشاهیر مشایخ خراسان بوده است و مرید شیخ عثمان حیری بوده است و شیخ عبدالرحمن سلمی در کتاب طبقات ایمة الصوفیة نام او محمد علیان نسوی می‌آرد، و اما در ولایت نسا باحمد علی معروفست، و او را حالات شریف و کرامات ظاهر بوده است و از آن جمله یکی آنست که چون شیخ قدس اللّه روحه العزیز از آن سفر باز آمد و او را آن کارها پدید آمد فرستاد. چون خواجه بوطاهر به نسا رسید درد پای پدید آمد، چنانک حرکت نمی‌توانست کرد. و شیخ را در غیبت او بمیهنه در پسری در وجود آمد و او را مطهر نام نهاد و، درویشی را بخواند و گفت بنسا باید شد نزدیک بوطاهر، و شیخ بخواجه بوطاهر نامۀ نبشت کی: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم سَنَشُدُّ عضُدَکَ بِاَخیکَ. بمارسیده است که او را رنجی می‌باشد از درد پای، به خاک احمد علی باید شد بییسمه، تا آن رنج بصحت مبدل گردد ان شاء اللّه تعالی. چون نامه به خواجه بوطاهر رسید قصد زیارت کرد، بمحفه او را بییسمه بردند و یک شب بر سر خاک احمد علی مقام کرد، دیگر روز را حقّ سبحانه تعالی شفا داده بود و رنج زایل گشته.
القصه شیخ عمو گفت که شیخ بوالعباس نسوی گفت بمکه که از احمد بن الحسین شنیدم، کی از ابراهیم بن محمد الواعظ شنیدم که گفت: الاشارة رعونات طبع لا تقدر السر اخفاه فیظهر باشارة:
ولی زان زلف شانه زنده گردد بخوان قرآن نسوی تا بنانه