ناسنجیده. [ س َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) ناسخته. بی رویه. نااندیشیده. مقابل سنجیده : نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار عشوه ای فرمای تا من طبعرا موزون کنم.حافظ.رجوع به سنجیده شود.
معنی کلمه ناسنجیده در فرهنگ فارسی
(صفت ) نااندیشیدهبی تفکرعلی العمیائ مقابل سنجیده .
جملاتی از کاربرد کلمه ناسنجیده
میاور حرف ناسنجیده از دل بر زبان صائب که کوه از پوچ گوییها سبک چون کاه می گردد
بی زبانیهای غالب را چه آسان دیده ای ای تو ناسنجیده تاب ضبط راز آوردنش
کوه از یک حرف ناسنجیده می گردد سبک وای بر آن کس که بی باکانه می گوید سخن
نیستم یک جو زمیزان قیامت منفعل کز گرانی جرم من در حشر ناسنجیده ماند
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار عشوهای فرمای تا من طبع را موزون کنم
می کند رسوا ترازو جنس ناسنجیده را مردم سنجیده را ازشکوه در حشر از میزان چه باک ؟
دل از گفتار ناسنجیده بی آرام می گردد که شکر خواب، تلخ از مرغ بی هنگام می گردد