معنی کلمه ناخوبی در لغت نامه دهخدا
به بخت تو آرام گیرد جهان
شود جنگ و ناخوبی اندرنهان.فردوسی.زمانه به شمشیر او راست گشت
غم و رنج و ناخوبی اندرگذشت.فردوسی.بیندیش و این کار را بازجوی
نباید که ناخوبی آید به روی.فردوسی.و حمل و سرطان و میزان و جدی دلیلند بر تباهی کار زنان و ناخوبی فعل ایشان. ( التفهیم ).
چنان به زشتیش اندرسرشته ناخوبی
که هر که دید بر او کرد لعنت بسیار.سوزنی.در آن روضه خوب کن جای ما
ببر نقش ناخوبی ازرای ما.نظامی.کسی بدیده انکار اگر نگاه کند
نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی.سعدی.