معنی کلمه محجوبه در لغت نامه دهخدا
محجوبه بیت زندگانی
شه بیت قصیده جوانی.نظامی.- محجوبه احمد ؛ اشاره به همزه احمد است که حرف اول احمد باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) :
تخته اول که الف نقش بست
بر در محجوبه احمد نشست.نظامی.|| ( اِ ) چوبی که در پس دروازه می نهند. ( غیاث ). چوبی که در پس در اندازند تا در گشوده نشود. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). || بینی در و دماغه در. ( ناظم الاطباء ).