معنی کلمه مانیده در لغت نامه دهخدا
نماندم به کین تو مانیده چیز
به رنج اندرم تا جهان است نیز.فردوسی.گرفتند بسیار و بردند نیز
نماند از بد بخت مانیده چیز.فردوسی.و رجوع به مانیدن شود. || قصور کرده شده. فرو گذاشته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || گران. ثقیل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): هَیدَب ؛ مرد مانیده. ( تفلیسی ، یادداشت ایضاً ).
مانیده. [ دِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان ورزق است که در بخش داران شهرستان فریدن واقع است و 156 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).