هرجه

معنی کلمه هرجه در لغت نامه دهخدا

( هرجة ) هرجة. [هَِ ج َ ] ( ع اِ ) کمان نرم. ( منتهی الارب ). ج ، هِرَج.( اقرب الموارد ). || نوع. ( اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه هرجه

حاصل آمد شاه را بر سیرتی نیکوترین هرجه از اقبال جست و هر چه از تأیید خواست
هنر هرجه در مرد والا بود به جهرش بر از دور پیدا بود
همان حقیقت هیچ است نقش کون و مکان به هرجه می نگری یک سراب جلوه‌ نماست
جدا ز انجمن نیستی به هرجه رسیدم نیافتم‌که می ساغرش حرام نباشد