ماهیت انسان

معنی کلمه ماهیت انسان در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ماهیت انسان، دارای ابعاد مختلفی است که در قرآن در بعضی آیات به آن اشاره شده است.
به شهادت یک سلسله از آیات قرآن، انسان دارای فطرت می باشد. از جمله در آیات زیر به این مسئله اشاره شده است: «زیّن للناس حبُّ الشهوات من النّساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذّهب و الفضّة و الخیل المسوّمه و الانعام و الحرث؛ برای مردم علاقه به زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسب های ممتاز و چهارپایان و زراعت زینت داده شده است.» در این آیه لفظ «حب» که به معنای علاقه و گرایش است و همچنین لفظ زیّن به معنای زینت داده شده، نشانگر آن است که تمایلات مذکور در نهاد انسان قرار دارد و از جمله فطریات انسان به شمار می رود. آیه دیگر در سوره رحمن آمده که می فرماید: «هل جزاء الاحسان الاّ الاحسان؛ آیا جزای احسان چیزی جز احسان است؟» یعنی اگر انسان به فطرت خود رجوع کند، فطرت با زبان حال او، خواهد گفت که جزای احسان چیزی جز احسان نیست. این از فطریات اوست.
انسان از دیدگاه قرآن
از دیدگاه قرآن، انسان موجودی است دو بعدی، هم دارای بعد مثبت و هم دارای بعد منفی. انسان می تواند هم سیر صعودی پیدا کند؛ چنان که می فرماید: «یا ایتها النفس المطمئنّة ارجعی الی ربّک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی؛ ای نفس ملکوتی به سوی پروردگارت باز گرد که هم تو از او خشنود باشی و هم او از تو، داخل در زمره بندگان خاصّ من و وارد بهشت من شو». و هم سیر نزولی «ثمّ رددناه اسفل السافلین الاّ الذین امنوا و عملوا الصالحات فلهم اجرٌ غیر ممنون؛ سپس او را به پست ترین منازل بازگرداندیم، مگر آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، سپس برایشان مزدی بی منّت است.» انسان در بُعد مثبت طبیعت خود گرایش به خدا دارد: «فطرة اللّه الّتی فطر الناس علیها؛ فطرت خدایی که مردم را بر اساس آن آفرید.» انسان ها چه به این مسئله اقرار بکنند یا نکنند، این نیاز در درون ذات آن ها نهفته است. در آیاتی دیگر از حبّ خدا سخن به میان آمده است: «و الذین آمنوا اشدٌّ حبّا للّه». همچنین انسان از دیدگاه قرآن موجودی خودآگاه است: «بل الانسان علی نفسه بصیرة و لو القی معاذیره؛ بلکه انسان بر نفس خویش آگاه است، هر چند که عذر تراشی کند.» انسان خود بهتر از هر کس دیگر، از خود و باطن خویش آگاه بوده و به اعمال خود آشناست. یکی دیگر از فطریات انسانی این است که انسان می تواند خوب و بد را تشخیص دهد و حسن و قبح عقلی را درک نماید. انسان از دیدگاه فرهنگ اسلامی موجودی است ملهم از فجور و تقوی: «فالهمها فجورها و تقویها».
انسان از نظر آفرینش
انسان از نظر آفرینش ترکیبی است از لجن و روح، مجموعه ای از حیوانیّت و روحانیّت، بالقوه توان صعود به مرحله «خلیفة فی الارض» و در سیر نزولی امکان رسیدن به مرحله «بل هم اضلّ» را داراست. از این رو انسان از نظر تعلیمات، آگاه بر فجور و تقوی است و قادر به تشخیص فجور، تمایلات بالفعل حیوانی، و تقوی، روحانیّت بالقوّه می باشد، لذا برخی از مفسّران گفته اند این آیه اشاره به حسن و قبح عقلی است که خداوند توانایی درک آن ها را به انسان داده است. جنبه حیوانیّت نیاز به آموزش ندارد؛ چون بالفعل موجود است، مثل توانایی خوردن و آشامیدن... امّا جنبه روحانیّت نیاز به آموزش و تربیت دارد؛ چرا که موجودیّتی بالقوّه دارد و باید با تعلیم و تربیت به شکوفایی و منصه ظهور برسد: «و هدیناه النجدین؛ و دو راه را به او نشان دادیم.»از دیگر فطریات انسان «وجدان» یا «نفس لوّامه» است: «لا اقسم بیوم القیامة و لا اقسم بالنّفس اللّوامة؛ قسم به روز قیامت و قسم به نفس ملامت گر.»
وجدان اخلاقی
...

جملاتی از کاربرد کلمه ماهیت انسان

مردم‌شناسی علم جامع شناخت انسان هاست. علمی که کلیت وجود انسان را مد نظر دارد. علمی که در کنار و در تعامل با علوم اجتماعی، علوم انسانی و زیست‌شناسی به مطالعه رفتار و ماهیت انسان می‌پردازد. در قرن بیستم رشته‌های دانشگاهی به صورت عمده به سه حوزه اصلی تقسیم‌بندی شدند. علوم طبیعی که براساس قوانین عمومی و اصل تکرار پذیری مشاهدات به دنیا اثبات وقایع بودند. علوم انسانی که به شکل سنتی حوزه‌های مانند تاریخ، ادبیات، موسیقی و هنر را با تأکید بر ادراک افراد و رویدادهای خاصی و دسته‌بندی زمانی .. مورد مطالعه قرار می‌دهند؛ و علوم اجتماعی که عموماً سعی در ایجاد روش‌های علمی برای فهم پدیده‌های اجتماعی به صورت کلی را دارند؛ ولی این روش‌ها با آنچه که در مطالعات علوم طبیعی استفاده می‌شود، متفاوت است.
انسان‌شناسی فلسفی با تأمل در ماهیت انسان یکی از حوزه‌های خاص مورد توجه «ماکس شلر» است. رویکرد پدیدارشناسانه وی متأثر از ایدئالیسم، فلسفه زندگی و مسیحیت، درصدد ارائه تصویری جامع از انسان است. بدین منظور شلر وجوه واقعی و تجربی انسان را در کنار ارزش‌های معنوی و روحانی وی و با اذعان به استقلال آنها از یکدیگر و در عین حال تعامل و پیوندشان مورد توجه قرار می‌دهد.
دین مجموعه‌ای از نظام‌های فرهنگی، اعتقادی و جهان بینی‌هایی است که با ایجاد نمادهایی، انسان را به ارزش‌های روحانی و گاه به ارزش‌های معنوی ارتباط می‌دهد. بیشتر ادیان با شرح روایات، الگوها، سنن و تاریخ‌های مقدسشان قصد دارند که به زندگی معنا دهند یا به هستی‌شناسی بپردازند. آن‌ها مایلند تا اصولی اخلاقی، دینی یا یک سبک زندگی بهتری از ایده‌هایشان را دربارهٔ ماهیت انسان و جهان هستی ارائه دهند.
اصول فلسفه اگزیستانسیالیسم مبنی بر اصالت وجود و تقدم آن بر ماهیت انسان است. هنگامی که می‌خواهیم از اگزیستانسیالیسم سخن بگوییم، باید مشخص کنیم که منظورمان چیست. ژان پل سارتر، مارتین هایدگر، گابریل مارسل، سورن کی‌یرکگور از متفکران اگزیستانسیالیست بوده‌اند. البته مارسل و کی‌یرکگور بینشی ایمان‌گونه داشته‌اند و اندیشه‌شان خداناباورانه نبوده‌است. سارتر و هایدگر درست در مقابل این دو هستند که اندیشه‌های خداناباورانه داشته‌اند.
از مهم‌ترین فیلسوفان این گروه ارسطو می‌باشد که بین ماهیت انسان به شکل تربیت نشده‌اش و ماهیت انسان پس از تغییر و تحول درونی و کسب آگاهی‌اش نسبت به ذات درونی‌اش تمایز قائل می‌شود. در نظر ارسطو این تحول درونی به کمک علم اخلاق می‌تواند انجام پذیرد.
هدف انسان‌شناسی ارائه گزارش جامع از چیستی و ماهیت انسان است. این بدان معنا است که هر چند انسان شناسان به صورت تخصصی در یکی از حوزه‌های انسان‌شناسی فعالیت می‌کنند ولی باید همواره جنبه‌های زیستی، زبانی، تاریخی و فرهنگی را مدنظر داشته باشند. در مطالعات انسان‌شناسی که به عنوان یک علم در جوامع غربی مطرح شد برای پرهیز از مطالعه جامعه صنعتی و پیچیده، الگو و نمونه آماری تعاریف را بر اساس مدل‌های ساده‌تر جوامع بنا نمودند که در ادبیات انسان‌شناسی از آن به عنوان جامعه «بدوی» یاد می‌شود؛ که البته به معنی جامعه پست و فرومایه نیست و صرفاً منظور ساده بودن ساختار جامعه است. امروزه انسان شناسان از اصطلاحات جوامع «کمتر پیچیده» بیشتر استفاده می‌کنند.
پس از جدا شدن از الهیات، دغدغه اصلی اخلاق‌شناسان مسیحی قرن نوزدهم، مطالعه ماهیت انسان بود. «با ظهور نظریه اجتماعی مسیحی» در قرن نوزدهم، جان کارمن الهی‌دان می‌گوید که اخلاق مسیحی به‌شدت به بحث در مورد طبیعت و جامعه، ثروت، کار و برابری انسانی معطوف شد. و در قرن بیستم، «توسل به تجربه درونی، علاقه مجدد به طبیعت انسان، و تأثیر شرایط اجتماعی بر تأمل اخلاقی، جهات جدیدی را به اخلاق مسیحی دادند».
به عبارتی وجود از آن جهت که موجودات وجود دارند وجه مشترک آنان به‌شمار می‌رود. ماهیت از آن جهت که موجودات هر دسته ماهیت به خصوصی دارند (مثلا ماهیت اسب با ماهیت انسان متفاوت است) وجه اختصاصی آنها شمرده می‌شود.