مالداری

معنی کلمه مالداری در لغت نامه دهخدا

مالداری. ( حامص مرکب ) دولت و ثروت و غنا. ( ناظم الاطباء ). ثروتمندی. توانگری :
سلطان عرب به کامکاری
قارون عجم به مالداری.نظامی.|| داشتن استر و خر و مانند آن بیشتر برای کرایه دادن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). دارای چارپایان بودن. || تربیت گاو و گوسفند و اسب : شغل اهالی کشاورزی و مالداری است. ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه مالداری در فرهنگ فارسی

ثروتمندی و توانگری
۱- ثروتمندی توانگری . ۲- دارای چارپایان بودن .۳- تربیت گاو و گوسفند واسب : شغل اهالی کشاورزی و مالداری است .

جملاتی از کاربرد کلمه مالداری

بهم فشردن دست صدف، بس است دلیل که مالداری بسیار، خست آرد بار
انور الحق احدی کوچک محمد صیدالی (زادۀ ۱۳۳۰ه‍.خ) سیاستمدار اهل افغانستان است. او وزیر مالیۀ (دارایی) دولت حامد کرزی بود. وی هم‌اکنون وزیر وزارت زراعت، آبیاری و مالداری و رهبر جبهۀ ملی نوین افغانستان(حزب افغان ملت پیشین) است.
آب آن از قنات و سد سیمانی (ساخته شده در سال 1356)، محصول آن گندم، نخود، زعفران، پیاز، تنباکو، زیره سبز و شغل اهالی زراعت و مالداری است.
شماری از باشندگان فارم‌های زنبورعسل نیز دارند و از این طریق یک اندازه عواید به دست میارند و همچنان برخی بیشتر از باشندگان وردک مصروف پرورش حیوانات هستند و مالداری منبع مهم عایدات آنها به‌شمار می‌رود.
دوم آنکه مالداری را از بی چیزی دوست تر داشته باشد، و لیکن محبت او به مال به مرتبه ای نیست که خود را به مشقت و زحمت افکند، و از حرام مضایقه نداشته باشد، بلکه اگر بی زحمت یا به اندک طلبی که مانع عبادت او نشود و چیزی به دست او آید خوشحال می گردد و این را فقیر قانع می نامند.
تهیدست با ایمنی خفته جفت به از مالداری که ایمن نخفت