چارگهر. [ گ ُ هََ ] ( اِ مرکب ) چارگوهر. چار عنصر. چارآخشیج. عناصر اربعه. آب و خاک و باد و آتش : پسری چون تو نزادند در این شش روزن هفت سیاره و نه دایره و چارگهر.سنایی.پیر حکمت نه پیر هفت اختر پیر ملت نه پیر چارگهر.سنایی.بر هفت خزانه در گشاده بر چارگهر قدم نهاده.نظامی.و رجوع به چارگوهر و چهارگوهر شود.
معنی کلمه چار گهر در فرهنگ فارسی
چار گوهر . چار عنصر . چار آخشیج . عناصر اربعه .
جملاتی از کاربرد کلمه چار گهر
بر آورید ز دودی کبود در شش روز بکرد چار گهر هفت قبهٔ گردان
هر چار گهر دایم بدخواه ترا باد بر تارک و بر دولت و بر دیده و بر دل
کیست کز طاق فلک چون خم زد زیر او چار گهر بر هم زد
چار طوفان تو از چار گهر بگشایید گر شما جان ستمکش به گهر بازدهید
گر مایه جوی است ور پشیزی از چار گهر در اوست چیزی
تو مرا از نسب و جان و خرد خویش منی من از آمیزش این چار گهر خویش توام
چو قهر قدرت باری همی دهد در ملک میان چار گهر اتفاق عقل و دهاش
چون چار گهر فعل تو و ذات تو بادا از محکمی و لطف و توانایی و مقدار