معنی کلمه پنج رساله در دانشنامه عمومی
این مجموعه، مشتمل بر پنج رساله به نام های تفسیرسوره توحید، تفسیرسوره فلق، تفسیرسوره ناس، رساله بعض الافاضل الی علماء مدینه السلام فی مقولات الشیخ الرئیس و رساله فی لغه ابی علی بن سینا است که تقریباً همگی فاقد باب بندی و فصل بندی است.
آنچه بو علی سینا، در رساله تفسیری خود از سه سوره آخر قرآن؛ یعنی سوره توحید، سوره فلق و سوره ناس، بدان توجه دارد، نگاهیفلسفی بهآیات قرآن است. بو علی، در تفسیر این سوره، ابتدا توضیحی در مورد «قل هو الله احد» می دهد و «هو» راهویت مطلقه ای می داند که هویتش از خودش می باشد و در ادامه می گوید: از آن جایی که ازهویت الهیه، به خاطرجلالت و عظمتش، نمی توان تعبیر کرد، به همین جهت بعد از کلمه هو به بیان «الله» پرداخته است. وی «احد» را مبالغه دروحدت می داند و می گوید: مبالغه تامه دروحدت، مگر زمانی که واحدیت به گونه ای باشد که کامل تر از آن و شدیدتر از آن ممکن نباشد، صحیح نخواهد بود. در مورد آیه «الله الصمد»، می گوید: برای معنایصمد دو تفسیر می باشد: یکی به معنی کسی که جوف ندارد و دیگری به معنی سید که بنا بر تفسیر اول، معنیسلبی خواهد داشت و بنا بر تفسیر دوم معنای اضافی؛ یعنی او نسبت به همگان سید است. در تفسیر آیه «لم یلد و لم یولد»، گفته شده: وقتی مشخص شد که همه موجودات مستند به واجب اند و محتاج به او و او معطیوجود به جمیع موجودات است، مشخص می شود که صدورمثل از ویممتنع می باشد، زیرا هر چیزی که مثلش از آن متولد گردد، ماهیتش مشترک بین خود و مثلش خواهد بود. اما تولد از غیر نیز فقط برایماده می باشد. نهایتاً نتیجه این می شود که «لم یلد» لانه «لم یولد». بو علی، در مورد آیه «و لم یکن له کفوا احد» می گوید: وقتی مشخص گردید کهواجب نه متولد از غیر است نه مثلش از اومتولد شده است، معلوم می شود که هیچکفوی ندارد که در قوه وجود با او مساوی باشد. مؤلف، در خاتمه، به تبیین کلی حقایق این سوره می پردازد.
از آن جا که ابن سینا بدون هیچ مقدمه ای وارد تفسیر اولینآیه سوره فلق ( حتی بدون بسم الله الرحمن الرحیم ) شده است، این احتمال را تقویت می کند که بو علی این سوره و امثال آن را با هم تفسیر کرده و بعداً به صورت رساله های جداگانه در آمده است. در تفسیر «قل اعوذ برب الفلق» گفته شده: «رب الفلق»؛ یعنی فالقظلمت عدم باوجود و این از لوازمخیریت محضه فائضهخداوند است. بو علی می گوید: اولین وجود صادر از خداوندقضای اوست که هیچشری در آن وجود ندارد. «من شر ما خلق»، مراد شری است که در ناحیهخلق وتقدیر وجود دارد، زیرا شر از اجسام دارای تقدیر ناشی می شود و. . . ابن سینا، در پاسخ به اینکه چرا گفته شده رب الفلق، نه اله الفلق و. . . ؟ نکته ظریفی را بیان می کند که بازگشتش بهمربوبیت تمامجهان هستی و در نتیجه نیاز همیشگی آن بهرب است. «من شر غاسق اذا وقب» به این صورتتفسیر شده است که مستعیذ، نفس جزئیهانسان جزئی است که ازشرور لازمه در اشیای دارای تقدیر و واقع در صقع قدر، استعاذه می جوید. «من شر النفاثات فی العقد» اشاره ای است بهقوه نباتیه موکل تدبیر بدن ونشو و نمای آن. . . پس نفاثات همان قوای نباتیه می باشد که نفث آن، سبب زیادتجوهر شی ء در مقدار از جمیع جهات آن؛ یعنیطول، عرض وعمق می گردد. «و من شر حاسد اذا حسد» به معنی نزاع حاصل بین بدن و قوای کلی آن و بیننفس است. . . ابن سینا می گوید: بین نفس و بدن، نزاع دیگری نیز هست و آن، همانحسدی است که بینآدم وابلیس ایجاد شد.