نمایم

معنی کلمه نمایم در لغت نامه دهخدا

نمایم. [ ن َ ی ِ ] ( ع اِ ) نمائم. ج ِ نمیمة. رجوع به نمیمة شود : به نمایم اضداد و مکاید حساد بدان رسید که در دست ناصرالدین شهید شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 357 ).

معنی کلمه نمایم در فرهنگ عمید

سخن چینی ها.

معنی کلمه نمایم در فرهنگ فارسی

جمع نمیمه
( اسم ) جمع نمیمه .

جملاتی از کاربرد کلمه نمایم

جان و دل ایثارت آوردم ولی گشتم خجل کیستم من تا نمایم جان و دل ایثار تو
«دیرگاهی است که این سر با سودای تو گیج است، دیرگاهی است که این چشم اشک خونین می‌ریزد، خود نمی‌گویی که بدبخت چه کسی هستی؟» این شعر را با مقداری سبزی و تره توسط پسرش به حضور شیخ فرستاد. شیخ پس از خواندن این شعر به او گفت: من چطور به مادرت علاقه داشته و یادی از او نمایم در صورتی که او سبزی و تره را وزن نکرده می‌فروشد؟
بمعنایش نمایم من ترا راه که تا گردی ز سر وحدت آگاه
ببرم سرش را به شمشیر تیز به شداد عادی نمایم ستیز
بدان تا ببینم یکی روی شاه نمایم بدو اختر نیک راه
و گفت: حق تعالی مرا فرمود که ترا به بدبختان ننمایم با آنکس نمایم که مرا دوست دارد من اورا دوست دارم اکنون می‌نگرم تا کرا آورد هر کس را که امروز درین حرم آورد فردا او را آنجا با من حاضر کند وگفتم الهی نزدیک خود بر از حق تعالی ندا آمد که مرا بر تو حکم است ترا همچنان می‌دانم تا هر که من او را دوستدارم بیاید و ترا بیند و اگرنتواند آمدن نام تو او را بشنوانیم تاترا دوست گیرد که ترا از پاکی خویش آفریدم ترا دوست ندارند به جز پاکان.
من او را نمایم که فرمان کراست جهان جستن و جنگ و پیمان کراست
به پیمان سپارم سپاهی تو را نمایم سوی داد راهی تو را
دست ای سبو مکش ز حریفان درین خمار تا عهد کهنه تازه نمایم بیار دست
از تیر آسمان قصب السّبق میبرم بر زرده ی قلم چو نمایم سوار دست
به یزدان نمایم به روز شمار بنالم ز بدگوی با کردگار