معنی کلمه کوچک ابدال در لغت نامه دهخدا
کوچک ابدال من است آنکه محیطش خوانی
بحر را من به کمر کاسه چوبین بستم.میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).به خورشید تابان ز روی نکو
بزرگی کند کوچک ابدال او.میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).سینه صافیهای ما از فیض پیر کامل است
کوچک ابدالان دریاییم ما همچون حباب.جویا ( از آنندراج ).رجوع به ابدال شود. || نوچه. وردست. ( فرهنگ فارسی معین ).