معنی کلمه کبوتر دم در لغت نامه دهخدا
در بزم وصال دوش دل محرم بود
خاطر چو نهال آرزو خرم بود
گنجشک نهاده سینه بر سینه باز
تا صبح مدار بر کبوتردم بود.ظهوری ( از آنندراج ).
کبوتردم. [ ک َت َ دُ ] ( اِ مرکب ) دم کبوتر. || علاقه دستار و کمربند را گویند که بر یک طرف راست ایستاده باشد. ( برهان ). شمله. || ( ص مرکب ) ( در اصطلاح خطاطان ) قلمی است به طرز خاص تراشیده که مشابه به دم کبوتر باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
گر کنم شوق دل از کلک کبوتردم رقم
نامه زین تقریب خود بال کبوتر می شود.سعید اشرف ( از آنندراج ).