معنی کلمه چرائی در لغت نامه دهخدا
وانکه نیابد طریق سوی خرابیت
از تو چرا جوید آن ستور چرائی.ناصرخسرو.گر می بخرد بقا نیابی
بیهوده چرائی ای چرائی.ناصرخسرو.و شیر حیوان چرائی خوشتر و لطیف تر باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
چرائی. [ چ ِ ] ( حامص ، اِ ) رجوع به چِرا شود. || علت. دلیل : باید که چرائی این بدانی. ( دانشنامه علائی چ شرکت مطبوعات ص 88 ). || چرا گفتن.
- چونی و چرائی ؛ بحث و گفتگو :
دعوی که مجرد بود از شاهد معنی
باطل شودش اصل به چونی و چرائی.سنائی.