جملاتی از کاربرد کلمه پرخوار
صوفیا گر چه بلائی بود این گرسنگی با تو همکاسه پرخوار بلائی دگرست
اصل دانش بود ز کم خوردن مرد پرخوار اصل آزردن
همه تن ضعف و مضطرب چو نسیم خشک و پرخوار چون عصای کلیم
می خورد صوفی پرخوار پی هضم طعام با همه جهل ببینش چه حکیم افتاده ست