جملاتی از کاربرد کلمه پر گره
چه گره که از دل پر گره بگشاید و فتدت به زلف لب گفتگوی مرا اگر نگه تو گرم سخن کند
آتشی در زن بهر دو تا به کی پر گره باشی از این هر دو چو نی
نگارا تا لب پر نوش و زلف پر گره داری درون خسته را دریاب و کار بسته را واکن
دل دختر از درد شد پر گره بسر برفگند آستین زره
ز سر تابه بن زلف او پر گره زبن تابه سر جعد او پرشکن
زلف تو از مشک و مشک پر گره و بند لب ز عقیق و عقیق پر شکر و قند
می خوریم از سر آزادی و دانیم که می خوش کند حالت هر دل که ز غم پر گره است
بلبلان گرد شکوفهٔ پر گره که از آنچ میخوری ما را بده
رشته ها را همچو تار سحر کرده پر گره هر دم از افسون یکی بسته یکی واساخته
مباش پر گره و پیچ پیچ چون رشته مباش سر سبک و تنگ چشم چون سوزن