پاک دین

معنی کلمه پاک دین در لغت نامه دهخدا

پاکدین. ( ص مرکب ) صاحب دین پاک. آنکس که اعتقاد پاک دارد.راست دین. فرهودی. ( برهان ). حنیف مقابل ناپاکدین. و بددین : و این [ مردم ماوراءالنهر ] مردمانیند جنگی و غازی پیشه و تیرانداز و پاکدین. ( حدود العالم ).
بشنگل تو ای موبد پاکدین
یکی نامه بنویس پرمهر و کین.فردوسی.نخواهیم هرگز جز از آفرین
که بر ما کند موبد پاکدین.فردوسی.همه انجمن خواندند آفرین
بر آن شاه بینادل پاکدین.فردوسی.بپالیزبان گفت کای پاکدین
چه آگاهی استت ز ایران زمین.فردوسی.چنین دادپاسخ که گفتم همین
شنید از من این مردم پاکدین.فردوسی.یکی بت پرست و یکی پاکدین
یکی گفت نفرین به از آفرین.فردوسی.همی گفت گشتاسپ کای پاکدین
که چون تو نبیند زمان و زمین.فردوسی.بدو گفت کز مردم پاکدین
همانا نزیبد که گوید چنین.فردوسی.همه مهتران خواندند آفرین
که ای شاه بینادل و پاکدین.فردوسی.همه مهتران آفرین خواندند
ورا موبد پاکدین خواندند.فردوسی.اگر بخردی سوی توبه گرای
همیشه بود پاکدین پاکرای.فردوسی.اگر دادگر باشی و پاکدین
ز هر کس نیابی جز از آفرین.فردوسی.بدانند شاهان که روزیست این
که بد دین پدید آید از پاکدین.فردوسی.وزان پس چو پرداخت از آفرین
جهان پهلوان خسرو پاکدین.فردوسی.پسر بُد مر آن پاکدین را یکی
کش از مهر بهره نبود اندکی.فردوسی.فرانک بدو گفت کای پاکدین
منم سوکواری از ایران زمین.فردوسی.ز گفتار و کردار او بیش ازین
نباید بگفت ای گو پاکدین.فردوسی.بدو گفت خسرو که ای پاکدین
به تو باد رخشنده توران زمین.فردوسی.ازو شاد شد خسرو پاکدین
ستودش فراوان و کرد آفرین.فردوسی.جهاندار تهمورث پاکدین
بیامد کمربسته رزم و کین.فردوسی.بفرمود تا تاج خاقان چین
به پیش آورد موبد پاکدین.فردوسی.ستودش فراوان و کرد آفرین
بر آن پرهنر پهلو پاکدین.

معنی کلمه پاک دین در فرهنگ عمید

کسی که دین و آیین راست و درست دارد، دین درست.

معنی کلمه پاک دین در فرهنگ فارسی

صاحب دین پاک آنکس که اعتقاد پاک دارد
۱- ( صفت ) آن کس که اعتقاد پاک دارد صاحب دین پاک راست دین حنیف مقابل ناپاکدین بد دین . جمع : پاکدینان . ۲- دین پاک دین درست .

معنی کلمه پاک دین در فرهنگ اسم ها

اسم: پاک دین (دختر) (فارسی) (تلفظ: pākdin) (فارسی: پاکدين) (انگلیسی: pakdin)
معنی: صاحب دین پاک، درست دین، راست دین، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که در باور و اعتقادش استوار باشد، پاک اعتقاد

جملاتی از کاربرد کلمه پاک دین

به جان خود که ببخشای بر جوانی خویش میا به غارت پیران پاک دین گستاخ
ای شهریار بیقرین ، ای پادشاه پاک دین ای مر ترا داده خدای آسمان ملک زمین
بگرگان پادشاهی پیش بین بود که نیکو طبع بود و پاک دین بود
با فیض جود مشفق هر پاک دین شده با ضرب تیغ قاتل هر کافر آمده
بود بادرد آن ولی پاک دین نام او گفتند بودردا ازین
اگر دادگر باشی و پاک دین ز هر کس نیابی به جز آفرین
جهان را پادشاهی پاک دین بود که ملک عالمش زیر نگین بود
چون ز دنیا شد جنید پاک دین پس جنازهش برگرفتند از زمین
کای امیر پاک دین و پاک رای ما بری از بت شدیم و بت ستای
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ من دین و کردار خویش پاک کردم و روی دل خویش فرا دادم لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فرا آن خدای که بیافرید آسمانها را و زمینها را حَنِیفاً و من مسلمان پاک دین وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۷۹) و من از انباز گیران نیستم با اللَّه.