وجور

معنی کلمه وجور در لغت نامه دهخدا

وجور. [ وَ / وُ ] ( ع اِ ) داروی در دهن ریختنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).داروی رقیق که در حلق ریزند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). هر دارو که به دهان طفل یا مریض ریزند آنگاه که تناول آن ممکن نگردد. ( از بحر الجواهر ) ( زمخشری ). دارو که به دهن فروریزند. ج ، وجورات. || سخن ناپسند و شنوائی آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه وجور در فرهنگ فارسی

داروی در دهن ریختنی . دارو مه بدهن فرو ریزند .

جملاتی از کاربرد کلمه وجور

غیر از دکان کینه به بازار ظلم وجور کس باز می نبیند ازین پس دکان به فارس
ا زعدل شاهزاده بترس ای شوخ با ما جفا وجور مکن ز این بیش
از جفا وجور تو ای سنگدل بی کسی آهی کشد ازتنگدل
انصاف وراستی و مروت شده نهان گردیده ظلم وجور وتعدی عیان به فارس
یارب ار ما مستحق ظلم می باشیم وجور ارحم اللهم یا ذوالجود والفضل الکثیر
من گنه کارم خدا را عفو کن مکرما وجور ما را عفو کن
فراق اکبر و هجر حسین وجور عدو که داندش غم دل جز خدای اکبر او
با رنج باد بیزن وجور شکرفروش سازد مگس گرش بشکر آرزو بود
پیش ظلم وجور او از ما نخواهد ماند اثر پشه پیش تندباد آری کجا آرد ثبات