هم جامه

معنی کلمه هم جامه در لغت نامه دهخدا

هم جامه. [ هََ م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) هم زیست. دوتن که وسایل زندگی و جامه مشترک دارند. || هم خواب. دو تن که در یک بستر خوابند :
نه بیگانه گر هست فرزند و زن
چو هم جامه گردد شود جامه کن.نظامی.

معنی کلمه هم جامه در فرهنگ عمید

کسی که با دیگری در یک بستر بخوابد، هم بستر، هم رختخواب: نه بیگانه گر هست فرزند و زن / چو هم جامه گردد شود جامه کن (نظامی۵: ۸۲۳ ).

معنی کلمه هم جامه در فرهنگ فارسی

هم زیست دو تن که وسایل زندگی و جامه مشترک دارند

جملاتی از کاربرد کلمه هم جامه

سادگی مفت نشاط انگار کاینجا حسن هم جامه نیلی می‌کند از دست خط و خال‌ها
زاهد مرغان منم با رای پاک دایمم هم جامه و هم جای پاک
دلدادهٔ نام توام از هرکه نامت بشنوم بر مژده نام خوشت هم جان دهم هم جامه را
همه هم جامه و هم زاد و همبر همه هم مرکب و هم ترک و هم سر
دریاب، که ماتم‌زدهٔ روز فراقت هم چهره خراشیده و هم جامه دریده
هم خانه از آن اوست و هم جامه و نان هم جسم از آن اوست همه دیده و جان
همه هم جامه و همرنگ و هم سر چنان کش گفته بود آن شاهِ سرور
از آن پشم هر کس همی تافتند وز او فرش و هم جامه ها بافتند
از نسیمی تار و پودش دست بردارد ز هم جامه ای کز موج چون آب روان پوشیده ایم
از بس قدح کشیدم در کوی می فروشان هم جامه را دریدم، هم شیشه را شکستم