هردم

معنی کلمه هردم در لغت نامه دهخدا

هردم. [ هََ دَ ] ( ق مرکب ) هر لحظه. هرساعت. هر آن. پیوسته. پشت سر هم. پیاپی. متواتراً. ( یادداشت به خط مؤلف ) :
چو با او تو پیوسته خون شوی
از این پایه هردم به افزون شوی.فردوسی.یا در این غم که مرا هردم هست
همدم خویش کسی داشتمی.خاقانی.مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها.حافظ.

معنی کلمه هردم در فرهنگ عمید

هرلحظه، هردقیقه، هرساعت، هرآن.

معنی کلمه هردم در فرهنگ فارسی

هرلحظه هرزمان : (( آن عهد یادبادکه ازبام ودرمرا هردم پیام یار وخط دلبر آمدی . ) ) ( حافظ )

جملاتی از کاربرد کلمه هردم

نتابم روی از او هرگز اگرچه در غم رویش مرا چرخ کهن هردم بلایی نو به روی آرد
خورشید را فروزه وزند ارنه در کفست هردم چرا زبانه کشد زو شراره‌ها
من که هردم ز فلک صد الم آید پیشم غیر بیهوشی و مستی چه صلاح اندیشم؟
شمع را نیست زبانی که بگوید آن روز هردم آن به که زبانش به سر گاز دهی
کشتی فکنده‌ام به محیطی که می‌شود هردم ز بادهای مخالف تباه‌تر
ز جنون فزود هردم چو بلای ناگهانی در و دشت در حصارم دد و دام در پناهم
به من هردم ز روی مهربانی یار می‌پیچد به آن گرمی که گویی شعله‌ای بر خار می‌پیچد
خودفروشانی که در قید زر و مالند و جاه نام حق را بر زبان هردم به باطل می‌برند
گفتم که عشق ما به تو هردم فزون چراست گفتا از آنکه ما به ملاحت فزوده‌ایم
من در سفر بودم که خبر آخرین گرفتاری بقائی را شنیدم و بلافاصله به چند نفری که در اتاقم نشسته بودند گفتم «کارش تمام شد» و با قاطعیت برایشان استدلال کردم که مردی که من می‌شناسم از این هردم بیل‌هایی نیست که بشود گریمش کرد و پشت تلویزیون آوردش و به خوردم نخوردمش انداخت. او شاگرد مکتب سقراط است و یقین دارم مثل سقراط مرد مردانه به استقبال اجل خواهد رفت.
خون بده جای می کهنه مرا ای ساقی شادی آنکه غمی تازه مرا هردم ازوست