هب لی
معنی کلمه هب لی در فرهنگ فارسی
خرامش تبختر در راه رفتن
جملاتی از کاربرد کلمه هب لی
همانا رب هب لی گفت گر سلطان جم حشمت بدین انگشتری مرکامرانی را منعم شد
من که حلقه بر در جان میزنم رب هب لی چون سلیمان میزنم
رب هب لی از سلیمان آمدست که مده غیر مرا این ملک دست
در ملک رحمتت در « هب لی » زد آسمان یک گوشه از ولایت جاه و جلال یافت
سلیمانی است این همت به ملک خاص درویشی که کوس رب هب لی میزنند از پیش میدانش
شهان ملت و اعجاز نپسندی که نپسندند دعای رب هب لی کردن از ننگ سلیمانی
هر آنچه هست ز نظمم هباء منثور است مرا ز ملکت هب لی خلاص ده ز هبا
دهد در کسوت جم گه قلم خود را چو اهریمن گهی از رب هب لی چون سلیمان برکشد آوا