هب لی

معنی کلمه هب لی در لغت نامه دهخدا

هب لی. [ هََ ] ( ع جمله فعلیه امری ) اشارت و تلمیح به دعای سلیمان ( ع ) که گفت رب اغفر لی و هب لی ملکا لاینبغی لاحد من بعدی ؛یعنی ای پروردگار ببخش مرا ملکی که سزاوار نیست و نزیبد هیچکس را از پس من. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).، هبلی. [ هَِ ب ِل ْ لا ] ( ع اِ ) خرامش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تبختر در راه رفتن. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ): هو یمشی الهبلی. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) مختال. ( معجم متن اللغة ).

معنی کلمه هب لی در فرهنگ فارسی

اشارت و تلمیح بدعای سلیمان که گفت ای پروردگار به بخش مرا ملکی که سزاوار نیست و نزیبد هیچکس را از پس من .
خرامش تبختر در راه رفتن

جملاتی از کاربرد کلمه هب لی

همانا رب هب لی گفت گر سلطان جم حشمت بدین انگشتری مرکامرانی را منعم شد
من که حلقه بر در جان میزنم رب هب لی چون سلیمان میزنم
رب هب لی از سلیمان آمدست که مده غیر مرا این ملک دست
در ملک رحمتت در « هب لی » زد آسمان یک گوشه از ولایت جاه و جلال یافت
سلیمانی است این همت به ملک خاص درویشی که کوس رب هب لی می‌زنند از پیش میدانش
شهان ملت و اعجاز نپسندی که نپسندند دعای رب هب لی کردن از ننگ سلیمانی
هر آنچه هست ز نظمم هباء منثور است مرا ز ملکت هب لی خلاص ده ز هبا
دهد در کسوت جم گه قلم خود را چو اهریمن گهی از رب هب لی چون سلیمان برکشد آوا