نکبا

معنی کلمه نکبا در لغت نامه دهخدا

نکبا. [ ن َ ] ( از ع ، اِ ) بادی که از سه طرف وزد و آن به غایت بد است خصوصاً در حق جهاز. ( غیاث اللغات از منتخب اللغات ). بادی که کج وزد یعنی نه از مشرق بود نه از مغرب و نه از جنوب و نه از شمال ، بلکه از یک گوشه از هر چهار گوشهای میان این چهار طرف مذکوره وزد و مثلاً از میان جنوب و مشرق یا از میان مغرب و شمال ، علی هذا القیاس. ( غیاث اللغات از شرح نصاب ). نکباء. باد نامساعد. بادی که از جهت وزش خود منحرف گردد. باد کج. ( فرهنگ فارسی معین ) :
چه می دارد بدین گونه معلق گوی خاکی را
میان آتش و آب و هوا و تندر و نکبا.ناصرخسرو.هر پیل که ران تو برانگیخت به حمله
با تازش صرصر شد و با گردش نکبا.مسعودسعد.اندر تک دورتاز چون صرصر
در جولان گردگرد چون نکبا.مسعودسعد.همچو نکبا از این و آن مربای
همچو نرگس در این و آن منگر.سنائی.یادش آید که به شروان چه بلا برد و چه دید
نکبتی کآن پشه و باشه ز نکبا بینند.خاقانی.منجنیق صد حصار است آه من غافل چراست
شمعشان زین منجنیق صدمت نکبای من.خاقانی.خصمت ز دولت بی نوا وآنگه درت کرده رها
چشمش به درد و توتیا بر باد نکبا داشته.خاقانی.و چون صرصر و نکبا در سبسب و بیدا رفتن ساخت. ( سندبادنامه ص 58 ). اگر در نواحی چین نکباء نکبتی هائج می شود غبار غوغاء آن باز سر و ریش اهل کرمان می آورد. ( المضاف الی بدایعالازمان ص 38 ). و رجوع به نکباء شود.

معنی کلمه نکبا در فرهنگ عمید

بادی که از سمت وزش خود برگردد، باد نامساعد برای کشتی.

معنی کلمه نکبا در فرهنگ فارسی

(اسم ) باد نا مساعد بادی که از جهت وزش خود منحرف گرددباد گژ.یا نکبائ (نکبای ) نکبت . ( تشبیهی ) نکبت مانند نکبائ : در آن وقت که نکبای نکبت او وزیدن گرفت ...

جملاتی از کاربرد کلمه نکبا

ولی از سوی مغرب باد نکبا هنوز افشاندی آتش بر سر ما
وگر، چو نکبا بر چرخ نردبان سازم وگر، چو نکهت آفاق زیر ران دارم
این چو باده ز مغز عقل زدای وان چو نکبا ز سر عمامه‌ربای
وقت جستن بمثل قوت صرصر دارد گاه جولان بصفت گردش نکبا دارد
خصمت ز دولت بینوا و آنگه درت کرده رها چشمش به درد او توتیا بر باد نکبا داشته
یادش آید که به شروان چه بلا برد و چه دید نکبتی کان پشه و باشه ز نکبا بینند
برق است برق و نعره تندر زند همی ابر است ابر و گردش نکبا کند همی
و چون صرصر و نکبا از بیدا به بیدا می رفت و مسافت به قدم مساحت می برید.
گاهی نشان جنبش نکبا دهد همی گاهی خبر زگردش صرصر کند همی
همچو نکبا ازین وآن مربای همچو نرگس در این و آن منگر