معنی کلمه نوحه گر در لغت نامه دهخدا
من که خاقانیم به باغ جهان
عندلیبم ولیک نوحه گرم.خاقانی.دیدم صف ملائکه ٔچرخ نوحه گر
چندان که آن خطیب سحر در خطاب شد.خاقانی.چنان غریو برآورده بودم از غم عشق
که بر موافقتم زهره نوحه گر می گشت.سعدی. || نوحه خوان. که در مجالس عزا چون مصیبت رسیدگان به آواز شیون و زاری و نوحه خوانی کند :
ببارید از دیده خون جگر
بنالید همچون زن نوحه گر.فردوسی.هر زمان نوحه کند فاخته چون نوحه گری
هر زمان کبک همی تازد چون جاسوسی.منوچهری.تو را بر بام زاری زود خواهد کرد نوحه گر
تو بیچاره همی مستی کنی بر بانگ زیر و بم.ناصرخسرو.چرخ گردان بسی برآورده ست
نوحه و نوحه گر ز معدن سور.ناصرخسرو.از کرده خود یاد کن و بِگْری ازیرا
بر عمر به از تو به تو کس نوحه گری نیست.سنایی.نوحه گر کز پی تسو گوید
او نه از دل که از گلو گوید.سنایی.ساخت گرستن چو زن نوحه گر.سوزنی.تا دمی ماند ز من نوحه گران بنشانید
وارشیداه کنان نوحه سرائید همه.خاقانی.گر بود در ماتمی صد نوحه گر
آه صاحب درد را باشد اثر.عطار.هرگاه که در ماتم من نوحه گر آید
ماتم زده باید که بود نوحه گر من.عطار.زاغ پوشیده سیه چون نوحه گر
در گلستان نوحه کرده بر خضر.مولوی.|| آنکه شیر می دوشد( ؟ ). ( ناظم الاطباء ).