نازو

نازو

معنی کلمه نازو در لغت نامه دهخدا

نازو. ( اِ ) نوعی از طیور. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). مرغان خوش الحان. ( ناظم الاطباء ). قمری. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به نارو شود. || درخت کاج. ( شمس اللغات ). رجوع به ناز و ناژو شود. || گربه. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نازی. رجوع به نازی شود. || ماه. قمر. ( ناظم الاطباء ). || ( ص نسبی ) در تداول ، بسیارناز. پرناز. که ناز بسیار کند. نازی. اهل ناز.

معنی کلمه نازو در فرهنگ فارسی

(اسم ) کاج صنوبر:[...اماچون انصاف آتش درمیان آیدعود را در صدر بساط برند و ناژ را علف گرمابه سازند.]

معنی کلمه نازو در دانشنامه عمومی

نازو ( به ایتالیایی: Naso ) یک کومونه در ایتالیا است که در استان مسینا واقع شده است.
نازو ۳۶ کیلومترمربع مساحت و ۴٬۰۷۰ نفر جمعیت دارد و ۴۹۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

جملاتی از کاربرد کلمه نازو

عاشقان بوس و کنار و نیکوان نازو عتاب مطربان رود و سرود و می کشان خواب و خمار
عتاب و نازو دشنامش چه خواهد بود حیرانم ستمکاری که باشد چین ابرو مد احسانش
وز بعد مصطفی به علی نازو سرفراز نیکو شناس در درج دین کمال او
ز نازو دلبری گفتا به مهیار تو دیوانه شدی ای مرد هوشیار
طالب بارگاه سلطانی نازو منت کشد زبوابش
تا بود نازو و کامرانی خوش باده ناب کامرانی مز
جیش تو نازو غمزه سپاه من اشک و آه تا منهزم که لشکر تو یا سپاه من
شاهان اگر بصحبت رندان نظر کنند شاید که نازو سروری از سر بدر کنند