معنی کلمه نارد در لغت نامه دهخدا
نارد. [ رَ ] ( اِخ ) به زبان هندی نام یکی از حکما و مرتاضان هندوستان باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ نظام ). مأخوذ از سنسکریت ، نام یکی از دانایان و فیلسوفان هند. ( ناظم الاطباء ). مؤلف فرهنگ نظام پس از نقل معنی فوق از فرهنگ جهانگیری نوشته است : [ این معنی ] اشتباه است چه نارد که یکی از نام های مردان هندو هم هست در اصل نام پسر یکی از سه خدا ( برهما ) است که از ران پدر بیرون آمده منزلش مثل خدایان دیگردر آسمان است اما همیشه در گردش است به زمین هم می آید و کارش فتنه پردازی میان خدایان و خدایان و انسان است ، در کتاب پوران که هیجده جلد دارد و مجموعه احادیث صحیحه هندوهاست قصه های بسیار از کارهای نارد درج است. ( فرهنگ نظام ). نارد، نارذ، سانسکریت نارد . ابوریحان در تحقیق ماللهند ( ص 55 ) آرد: گفته اند که براهم را پسری است به نام «نارذ» که کاری جز رؤیت آفریدگار ندارد و عادت او این است که در تردد خویش عصائی با خود برد که چون آن را بیندازد مار گردد و با آن عجایب میساخت و از آن دور نمی شد. ( حاشیه دکتر معین بر ص 2093 برهان قاطع ) .