ناتافته
معنی کلمه ناتافته در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه ناتافته
خط نمودی پرتوی ناتافته زان رخ هنوز سوختم از دود تو ناگشته گرم از آتشت
به کام خود نشسته پنج شش ماه برو ناتافته نور خور و ماه
سوخت از مهر رخت همچو قصب زار تنم بر من از روی تو ناتافته مهتاب هنوز
زاتش عشق چو پولاد بتابی دل من پس دل خویش چو ناتافته پولاد کنی
در شانه ناتاخته مالیده خرد را بر ناطقه ناتافته خاریده بیان را
نور ناتافته ز روزن دل مشکل افتد به کوی و برزن گل
بود شمع جمع پیران جهان ناتافته پرتو الشیب نوری بر جوانیهای او