مامی
معنی کلمه مامی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه مامی در دانشنامه عمومی
جملاتی از کاربرد کلمه مامی
همواره تو این غارت دلها می کن هر بد که از آن بترنه با مامی کن
اسکارلت غمگین و تنها تصمیم میگیرد به تارا و آغوش پرستار کودکی اش مامی برگردد تا قدرت از دست رفته اش را به دست آورده و راهی برای برگرداندن رت پیدا کند.
امان خواست از میر و مامی نیافت تن آسایی از انتقامی نیافت
شدی خلاص دل ما ز ششدر غم و درد اگر که خال رخ اودوچار مامی شد
هرکه وحشت می کند ز آمیزش ما بیشتر دردل سودایی مامی کند جا بیشتر
اندروز در ۱۹۴۵ با مادر و ناپدری اش شروع به اجرای روی صحنه کرد و حدود دو سال این کار را ادامه داد. اندروز توضیح میدهد: «سپس روزی فرا رسید که به من گفته شدکه باید بعد از ظهر به رختخواب بروم چون قرار بود به من اجازهٔ خواندن با مامی و پاپ در عصر داده شود. او روی صندوق بزرگی میایستاد تا قدش به میکروفون برسد و در زمانی که مادرش پیانو میزند آواز بخواند، گاهی تنها و گاهی با همصدایی ناپدریش.
وحشی مگو، بگو سگ کو ، بلکه خاک راه یعنی ز تو نوازش مامی مرا بس است
گفت دارم پدری عاجز و مامی بیمار که نیارند بپا خاستن از بستر خویش