مامی
معنی کلمه مامی در لغت نامه دهخدا

مامی

معنی کلمه مامی در لغت نامه دهخدا

مامی. ( اِ ) والده. مادر.ماما. ام : چنانکه مادر را مامی گویند مرا ولد و هرکه را به نام نغز گویند. ( معارف بهأولد، چ فروزانفر چ چاپخانه دولتی ص 45 ).

معنی کلمه مامی در فرهنگ فارسی

( اسم ) مادر والده : چنانکه مادرم را مامی گویند .

معنی کلمه مامی در دانشنامه عمومی

مامی ایزدبانویی در افسانه بابلی آترا - هاسیس و دیگر افسانه های آفرینش است. نقش او هم ارز با ارورو است. او در آفرینش آدم از خاک و خون نقش داشته است. همانگونه که در افسانه های نینتو آمده است او چهارده تکه خاک آغازین را خرد کرد و به ریخت خدایانِ در رحم درآورد که هفت تکه آن در سمت چپ و هفت تا در سمت راست با آجری بین آنها بود و هفت جفت نخست رویان ( جنین ) آدم ها ساخته شدند. احتمال دارد که او به هنگام پیشنهاد انکی که گفته بود یکی از خدایان را در بین خود کشته و از خون و گوشت آن خدا، آمیخته با خاک، در آفرینش آدم بهره برد، تبدیل به بلت ایلی ( "معشوقه خدایان" ) شده باشد. او همچنین به نام نینتو ( Nintu ) نیز شناخته می شود. آرایه های جایگزین نام او همچنین ماما ( Mama ) و مامیتوم ( Mammitum ) هستند.

جملاتی از کاربرد کلمه مامی

همواره تو این غارت دلها می کن هر بد که از آن بترنه با مامی کن
اسکارلت غمگین و تنها تصمیم می‌گیرد به تارا و آغوش پرستار کودکی اش مامی برگردد تا قدرت از دست رفته اش را به دست آورده و راهی برای برگرداندن رت پیدا کند.
امان خواست از میر و مامی نیافت تن آسایی از انتقامی نیافت
شدی خلاص دل ما ز ششدر غم و درد اگر که خال رخ اودوچار مامی شد
هرکه وحشت می کند ز آمیزش ما بیشتر دردل سودایی مامی کند جا بیشتر
اندروز در ۱۹۴۵ با مادر و ناپدری اش شروع به اجرای روی صحنه کرد و حدود دو سال این کار را ادامه داد. اندروز توضیح می‌دهد: «سپس روزی فرا رسید که به من گفته شدکه باید بعد از ظهر به رختخواب بروم چون قرار بود به من اجازهٔ خواندن با مامی و پاپ در عصر داده شود. او روی صندوق بزرگی می‌ایستاد تا قدش به میکروفون برسد و در زمانی که مادرش پیانو می‌زند آواز بخواند، گاهی تنها و گاهی با همصدایی ناپدریش.
وحشی مگو، بگو سگ کو ، بلکه خاک راه یعنی ز تو نوازش مامی مرا بس است
گفت دارم پدری عاجز و مامی بیمار که نیارند بپا خاستن از بستر خویش