معنی کلمه یمامه در لغت نامه دهخدا
یمامة. [ ی َ م َ ] ( اِخ ) یمامه. نام کنیزکی کبودچشم که سوار را از مسافت سه روز راه می دیده است.
- امثال :
اَبصر من زرقاء الیمامة.
و بلاد جو، منسوب به اسم آن کنیزک می باشد.( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ).
یمامة. [ ی َ م َ ] ( اِخ ) یمامه. جوالیمامة. این بلاد که دارای نخیلات بسیارند عبارتند از نجد و تهامه و بحرین و عمان. ( ناظم الاطباء ). شهری بزرگ و دارای دیه ها و قلعه ها و چشمه ها و نخلستان هاست. نام اولش «جو» بوده و بعد به نام کبوتر، به یمامة موسوم گردیده است. ( از معجم البلدان ). نام ناحیتی است به عربستان. ( حدود العالم ). ملک یمامة را در بعضی از کتب از یمن شمرده اند و در چندی جا از ولایت حجاز.در قصبه دقرای یمن دیوان جهت سلیمان قصری سخت عالی ساخته بودند از سنگهای عظیم و دارالملکش یمامه بوده و دیگر بلاد یمامه فلج که مقام قیس عیلان بوده و زرنوق و قرقری و ارون است. ( از نزهة القلوب ج 3 ص 263 ). یمامه در اقلیم دوم قرار دارد و طول آن از سمت باختر 71 درجه و 45 دقیقه و عرض آن از سمت جنوب 21 درجه و 30 دقیقه است. فاصله یمامه از بحرین ( نجد ) ده روز راه است و آن را «جو» و «عروض » نیز می نامیده اند، بعد در نسبت به یمامة بنت سهم بن طسم... یمامه نامیده شده است. ( از معجم البلدان ج 8 ). نام یک خطه بزرگ از جزیرةالعرب که مسیلمه کذاب از آنجا ظهور نموده و خالدبن ولید برای سرکوبی و منکوب ساختن وی بدانجا لشکرکشی نمود و این غزوه به «وقعه یمامه » معروف شده. امروزه این اسم متروک گشته و تعیین حدود آن مشکل شده است. ( از قاموس الاعلام ترکی ) : القصه به چهار شبانه روز به یمامه آمدیم. به یمامه حصاری بود بزرگ و کهنه ، از بیرون حصار شهری است و بازاری و از هر گونه صناع در آن بودند... و از یمامه به لحسا چهل فرسنگ می داشتند. ( از سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 108 ).
یمامه. [ ی َ م َ ] ( ع اِ ) یمامة. اسم کبوتر خانگی است.( تحفه حکیم مؤمن ). و رجوع یه یمام و یمامة شود.