معنی کلمه یزن در لغت نامه دهخدا
یزن. [ ی َ زَ ] ( اِخ ) رودباری است و نام ذویزن پادشاه حمیر از آن است زیرا از آن رودبار حمایت و نگهداری کرد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نام وادیی. ( ناظم الاطباء ). نام وادیی است در یمن. ( از معجم البلدان ). وادیی است به یمن که «ذو» بدان اضافه شود و به سبب وزن فعل غیرمنصرف است. ابن جنی گوید اصل آن یزأن است به دلیل اینکه گویند: رمح یزأنی. عبد بنی الحسحاس گوید:
فان تضحکی منی فیارب لیلة
ترکتک فیها کالقباء مفرجا
رفعت برجلیها و طامنت رأسها
و سبسبت فیها الیزأنی المحدرجا.
و یزأنی و ازأنی و آزنی هم گفته اند. صاغانی در تکلمة آن را منصرف دانسته و گفته است ماده «زأن » نامعروف است و ذو به اسماء جنس اضافه نشود و سیبویه گوید از خلیل پرسیدم هرگاه کسی را «ذومال » بنامند آیا تغییر می پذیرد؟ خیلی گفت : نه. نمی بینی «ذویزن » را استعمال کرده اند و تغییری نیافته است ؟ و ذویزن ، بطنی از حمیر است که گروهی بدان منسوبند مانند: ابوالخیر مرثدبن عبداﷲ تابعی مصری که از عمرو و پسر او عبداﷲ و عقبةبن عامر و ابی ایوب انصاری رضی اﷲ عنهم روایت کرده و عبدالرحمان شماسة و یزیدبن حبیب از او روایت کرده اند. او به سال 90 هَ. ق. درگذشته است ابوالبقا [ ابوالتقی ] هشام بن عبدالملک یزنی حمصی از اسماعیل بن عیاش و بقیه حدیث کرده و ابوداود و نسائی و ابن ماجه و فریابی و پسر او عمرویه از وی روایت کرده اند. محدثی ثقه است و به سال 251 هَ. ق. درگذشته و حسن بن تقی نواده اوست. و ذویزن یکی از پادشاهان حمیر است از این رو بدین نام خوانده شده است که این وادی را حمایت کرده چنانکه گفته اند ذورعین و ذوجدن نام دو قصر در یمن ، و نام ذویزن عامربن غوث بن سعدبن عوف بن عدی بن مالک بن زیدبن سددبن زرعةبن سبای اصغر است. و شراحیل پسر اوست و ذویزن را به سبب شجاعتی که داشت سیف می نامیدند و زرعةبن عامربن سیف بن نعمان بن عفیر الاوسطبن زرعةبن عفیر الاکبربن الحرث بن نعمان بن قیس بن عبدبن سیف بن ذی یزن از نسل اوست. رسول ( ص ) به وی نامه نوشت.( از تاج العروس ).
یزن. [ ی َ زَ ] ( اِخ ) بطنی است از حِمیَر. ( از منتهی الارب ) ( یادداشت مؤلف ) ( از اقرب الموارد ).