گندیدن. [ گ َ دی دَ ] ( مص ) بوی بد دادن چیزی. ( آنندراج ). بدبو شدن. متعفن شدن. ( ناظم الاطباء ). بو گرفتن. گنده شدن. نَتْن. نُتونة. نَتانت. اِنتان : هیکلی که صخر جنی از طلعت او برمیدی و عین القطر از بغلش بگندیدی. ( گلستان ). - امثال : نگندد سیرناخورده دهانی .( ویس و رامین ). هرچه بگندد نمکش می زنند وای به وقتی که بگندد نمک.؟|| پوسیدن. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه گندیدن در فرهنگ معین
(گَ دَ ) (مص ل . )خراب شدن غذایی بر اثر فعالیت باکتری ها به صورت پیدا شدن بوی بد و تغییر طعم و رنگ در آن ها.
معنی کلمه گندیدن در فرهنگ عمید
۱. بدبو شدن. ۲. فاسد شدن.
معنی کلمه گندیدن در فرهنگ فارسی
بدبوشدن، فاسدشدنگندیده:بدبو، چیزی که درجائی مانده وفاسدوبدبوشده باشد، گنده هم میگویندگندیدگی:گندیده بودن، تعفن
معنی کلمه گندیدن در ویکی واژه
خراب شدن غذایی بر اثر فعالیت باکتریها به صورت پیدا شدن بوی بد و تغییر طعم و رنگ در آنها.
جملاتی از کاربرد کلمه گندیدن
یکی از بهترین و شناختهشدهترین تصاویر، خرگوشی است که برای ناهار آماده میگردد اما هرگز پخته نمیشود. خرگوش در طول فیلم در یک گوشهٔ اتاق قرار دارد با یک تیغ صورتتراشی که در بشقاب در کنار خرگوش قرار گرفتهاست. با جلو رفتن فیلم خرگوش شروع به گندیدن میکند تا اینکه اولین حشرات و سپس مگسها شروع به خوردن لاشهٔ آن میکنند. وخامت اوضاع خرگوش استعارهای از وضعیت بازیگر اصلی فیلم است.