گرم رو

معنی کلمه گرم رو در لغت نامه دهخدا

گرم رو. [ گ َ رَ / رُ ] ( نف مرکب ) شتاب رو. ( رشیدی ). تعجیل و شتاب کننده. ( برهان ). تیزرو. ( آنندراج ). آنکه بشتاب رود :
اگر دیر شد گرم رو باش و چست
ز دیرآمدن غم ندارد درست.سعدی.قلم بیمن یمینش چو گرم رو مرغیست
که خط بروم برد دمبدم ز هندوبار.سعدی.در سیرو سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش.نزاری قهستانی.گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع.حافظ.|| عاشق بی صبر. ( برهان ) ( آنندراج ) :
ای دریغا عاشقان گرم رو در راه دین
تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه مال.سنایی. || سالک چالاک. ( برهان ) ( آنندراج ). سالک طریقت :
ای مرد گرم رو چه روی بیش از این به پیش
چندان مرو به پیش که پیشان پدید نیست.عطار.چنان گرم رو در طریق خدای
که خار مغیلان نکندی ز پای.سعدی ( بوستان ). || با حرارت و شهامت طی طریق کننده :
گرم رو چون جسم موسی کلیم
تا به بحرینش چو پهنای گلیم.مولوی.

معنی کلمه گرم رو در فرهنگ عمید

۱. تندرو، روندۀ به شتاب.
۲. (تصوف ) سالکی که با شورواشتیاق در طلب مقصود بکوشد: چنان گرم رو در طریق خدای / که خار مغیلان نکندی ز پای (سعدی۱: ۸۳ ).

معنی کلمه گرم رو در فرهنگ فارسی

۱ - تندرو گرم ران . ۲ - تعجیل کننده شتابنده : نفس سرد سحر گرم رو از بهر چراست ? یادم آمد : زپی آنکه رسول چمن است . ( مجیر بیلقانی ) ۳ - تعجیل کننده شتابنده . ۴ - عاشق بی صبر . ۵ - سالک چالاک .

جملاتی از کاربرد کلمه گرم رو

مردی آزادی چو آید در سجود در طوافش گرم رو چرخ کبود
درین ره گرم رو می باش تا از روی نادانی مگر نندیشیا هرگز که این ره را کران بینی‌
چنان گرم رو در طریق خدای که خار مغیلان نکندی ز پای
در بیابان طلب بسکه نظر گرم رو است سرمه در دیدهٔ من ریگ روان می گردد
شه صلاح الدین برفتی ای همای گرم رو از کمان جستی چو تیر و آن کمان بگریسته
همچو ایشان گرم رو باش و مترس اندرین ره سیر کن فاش و مترس
فضای چرخ شود تنگ چون دل دشمن سمند عزمش اگر گرم رو کند جولان
روز برتر شدن از ذروه افلاک هنر گرم رو همچو محمد بشب معراجی
تیغ حکمت آفتاب گرم رو راپی کند تاب عزمت آورد خاک زمین را در روش
نیکوئی کن بآلت ار مردی گرم رو باش و بگذر از سردی