معنی کلمه گرازنده در لغت نامه دهخدا
نوازنده بلبل به باغ اندرون
گرازنده آهو به راغ اندرون.فردوسی.دل افروز بدنام آن خارکن
گرازنده مردی به نیروی تن.فردوسی.دلیری کند با من آن نادلیر
چو گور گرازنده با شرزه شیر.نظامی.گوزن گرازنده در مرغزار
ز مردم گریزد سوی کوه و غار.نظامی.بلا که دید گرازنده ترز آهوی نر
پری که دید خرامنده تر ز کبک دری.ازرقی.