کپوک

معنی کلمه کپوک در لغت نامه دهخدا

کپوک. [ ک َ / ک َپ ْ پو ] ( اِ ) کپاک. کبوک. ( فرهنگ فارسی معین ). پرنده ای است که با غیر جنس خود هم جفت شود و اگر احیاناً کپوک ، نر پرنده دیگر را بیند فی الحال ماده گردد و با او جفت شود. گویند با خود نگاه داشتن استخوان او، قوت باه دهد.( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). مرغی است آسمان گون چندِ باشه ای و از جنس خویش جفتش نبود. گرد مرغی دیگر همی پرد تا از او بچه آرد. ( فرهنگ اسدی ) :
خارش گرفته و بخوی اندرغمی شده
همچون کپوک خواستمی جفت کام کام.منجیک.مرغ ز هر جنس که بیند کپوک
ماده شود گیرد از آن جنس نر.سوزنی.رجوع به کبوک شود.

معنی کلمه کپوک در فرهنگ معین

(کَ ) چکاوک .

جملاتی از کاربرد کلمه کپوک

طرح مدال بازی‌ها با مضمون «جادهٔ دریایی ابریشم» در ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۰ در قصر کودکان شمارهٔ ۲ گوانگ‌ژو رونمایی شد. در یک سمت این مدال نشان شورای المپیک آسیا و گل کپوک گوانگ‌ژو و در سمت دیگر آن تصویر جادهٔ دریایی ابریشم و نشان بازی‌ها نمایان است.